عُکَاشَه از تو سبقت جست!
امام بخاری در صحیح خود از ابن عباس رضياللهعنهما روایتی نقل کردهاند که ميگويد: رسول الله صلىاللهعليهوسلم فرمود: «عُرِضَتْ عَلَيَّ الأُمَمُ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ وَالنَّبِيَّانِ يَمُرُّونَ مَعَهُمُ الرَّهْطُ، وَالنَّبِيُّ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، حَتَّى رُفِعَ لِي سَوَادٌ عَظِيمٌ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ أُمَّتِي هَذِهِ؟ قِيلَ: بَلْ هَذَا مُوسَى وَقَوْمُهُ. قِيلَ: انْظُرْ إِلَى الأُفُقِ، فَإِذَا سَوَادٌ يَمْلأُ الأُفُقَ، ثُمَّ قِيلَ لِي: انْظُرْ هَا هُنَا وَهَا هُنَا فِي آفَاقِ السَّمَاءِ، فَإِذَا سَوَادٌ قَدْ مَلأَ الأُفُقَ، قِيلَ: هَذِهِ أُمَّتُكَ، وَيَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ هَؤُلاءِ سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ». ثُمَّ دَخَلَ وَلَمْ يُبَيِّنْ لَهُمْ، فَأَفَاضَ الْقَوْمُ، وَقَالُوا: نَحْنُ الَّذِينَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاتَّبَعْنَا رَسُولَهُ، فَنَحْنُ هُمْ، أَوْ أَوْلادُنَا الَّذِينَ وُلِدُوا فِي الإِسْلامِ، فَإِنَّا وُلِدْنَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ ـ صلىاللهعليهوسلم ـ فَخَرَجَ، فَقَالَ: «هُمُ الَّذِينَ لا يَسْتَرْقُونَ، وَلا يَتَطَيَّرُونَ، وَلا يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ». فَقَالَ عُكَاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ: أَمِنْهُمْ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ». فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: أَمِنْهُمْ أَنَا؟ قَالَ: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَاشَةُ». «امتها به من عرضه شدند. يك يا دو پيامبر گذشتند و گرو هي همراه هر كدام از آنها بود و پيامبري از آنجا گذشت كه هيچكس همراهش نبود، تا اينكه گروه بزرگي به من عرضه گرديد. پرسيدم: اينها كيستند؟ امت من هستند؟ گفتند: اينها موسي و قومش هستند. به افق نگاه كن. ناگهان ديدم كه سياهي بزرگي, افق را فرا گرفته است. سپس به كنارههاي آسمان اشاره كردند و به من گفتند: اين طرف وآن طرف را نگاه كن. ديدم كه سياهي بزرگي، سراسر افق را فراگرفته است. گفتند: اين, امت تو است كه هفتاد هزار نفر از آنان بدون محاسبه، وارد بهشت مي شوند». سپس رسول اكرم – صلىاللهعليهوسلم – به خانهاش رفت بدون اينكه در اين مورد به آنها توضيحي بدهد. آنگاه مردم با يكديگر به گفتگو پرداختند وگفتند: ما كساني هستيم كه به خدا ايمان آورديم و از پيامبرش اطاعت كرديم .پس ما بدون محاسبه وارد بهشت مي شويم. يا اينكه آنها فرزندان ما هستند كه در دوران اسلام، متولد شده اند. زيرا ما در دوران جاهليت بدنيا آمده ايم. سرانجام، بگو مگوي مردم در اين زمينه، به اطلاع نبي اكرم – صلىاللهعليهوسلم – رسيد. رسول خدا – صلىاللهعليهوسلم – بيرون آمد و فرمود: «آنها كساني هستند كه تعويذ (دم) نميخواهند, فال نميگيرند, داغ نميكنند و به پروردگارشان، توكل مينمايند». عكاشه بن مِحصن گفت: اي رسول خدا! آيا من از آنان خواهم بود؟ فرمود: «بلي». مردي ديگر برخاست وگفت :آيا من هم از آنها خواهم بود؟ فرمود: «در اين باره، عكاشه از تو سبقت گرفت». (بخارى:5705)
قیامت و حضور در مقابل خداوند متعال در سرای محشر، وحشت بزرگی دارد. خورشید به فاصلۀ یک مایلی، بالای سر انسانها قرار میگیرد و نزدیک است که سرها از گرمای آن ذوب شود. مردم همه بر اساس عمل خود غرق در عرق هستند. کسی تا قوزک پا، کسی تا زانو، کسی تا کمر و کسانی همهتن در عرق غرق هستند. همۀ بشریت، از زمان آدم الی آخرین مردی که قیامت بر وی برپا میشود، همه در یک میدان، پای برهنه، برهنه و ختنه نشده جمع میشوند: «كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِين» [انبياء:104] «همانگونه که نخستین آفرینش را آغاز کردیم، (دیگر بار) آن را باز میگردانیم، (این) وعدهای بر ما است، قطعاً آن را انجام خواهیم داد».
ازدحام زیاد نفسها را بند میآورد؛ سختتر از آن هول و وحشت جهنم است که در صحرای محشر آورده میشود. جهنم هفتاد هزار افسار دارد، هر افسار آن را هفتاد هزار فرشته میکشند. هنگامی که جهنم انسانها را میبیند، بازدم و غرش میکند؛ زیرا خشم او به خاطر خشم و غضب خداوند متعال است. آنگاه همۀ انسانها از ترس و وحشت جهنم به زانو میافتند: «وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً ۚ كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَىٰ إِلَىٰ كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» [جاثيه:28] «و (در آن روز) هرامتی را میبینی که به زانو در آمده, هر امتی بهسوی نامۀ اعمالش خوانده میشود, (وبه آنها گفته میشود:) امروز در برابر آنچه میکردید, پاداش مییابید».
در این لحظات وحشتناک، هر کس منتظر نوبت خود است تا صدا زده شود و در برابر ذات جبار و حسابرس، در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است بایستد و بر هر کاری که انجام داده محاسبه شود و از هر دیناری که کسب کرده پرسیده شود که از کجا بدست آورده؟ و کجا هزینه نموده است؟ حتی از هر کلمهای که به زبان آورده بازخواست میشود.
ما در این نوشتار میخواهیم لحظهای در کنار افرادی باشیم که از عموم مردم در روز قیامت جدا میشوند تا جایگاه رفیع و ویژهای ـ بدون حساب و کتاب ـ در بهشت بدست آورند. به نظر شما این افراد خوشبخت چه کسانی هستند؟ آیا ما میتوانیم در روز قیامت از آنان باشیم؟
«عُکَاشَه از تو سبقت جست!» اینگونه میبینیم اهتمام و توجه ویژۀ یاران رسول خدا صلىاللهعليهوسلم را به این حدیث و این مزیت بزرگ و اینکه از یکدیگر دربارۀ این مزیت میپرسیدند. آیا به نظر تو آنان یاران رسول خدا صلىاللهعليهوسلم یعنی مهاجران و کسانی که پیش از آنان در دیار خود (مدینه دار الاسلام) جای گرفتند و (نیز) ایمان آورده بودند، کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست میدارند، یعنی انصار ـ یعنی کسانی که به نص قرآن از خداوند راضی شدند و خداوند نیز از آنان راضی شد ـ هستند؟ برخی از آنان میگویند: اما ما در شرک و جاهلیت متولد شدیم، شاید آنان فرزندان ما باشند که به خدا شرک نورزیدند و بر توحید و یکتاپرستی رشد و نمو کردند.
خطر شرک
یاران رسول خدا خطر شرک به خدا را درک کرده بودند:
«إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ » [مائده:72] «همانا هر کس به خداوند شرک آورد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است، و جایگاه او دوزخ است، و ستمکاران را یاوری نیست».
«وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» [زمر:65] «و به راستی که به تو و به کسانی که پیش از تو بودند، وحی شد که اگر شرک آوری، یقیناً اعمالت (تباه و) نابود می شود، و از زیانکاران خواهی بود».
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا» [نساء:116] «قطعاً خداوند، شرک آوردن به او را نمی آمرزد، و جز آن (هرگناهی) را برای هر که بخواهد می آمرزد. و هر کس به خدا شرک آورد، پس بدون شک در گمراهی دوری افتاده است».
خبر این پرسش صحابه به رسول خدا صلىاللهعليهوسلم رسید، ایشان گروه مذکور را اینگونه توصیف نمود: «هُمُ الَّذِينَ لا يَسْتَرْقُونَ، وَلا يَتَطَيَّرُونَ، وَلا يَكْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»، «آنها كساني هستند كه تعويذ (افسون) نميخواهند, بدفالی نميگيرند, داغ نميكنند و به پروردگارشان، توكل مينمايند».
چهار نکته پیرامون حدیث «عُکَاشَه از تو سبقت جست!»
1ـ «وَلا يَتَطَيَّرُونَ»: التطیر والطیرة به معنی بدشگونی یا بدفالی گرفتن به پرنده است. هرگاه یکی از مشرکان کاری میخواست انجام دهد، پرنده را میدید که اگر به راست میپرید، این را بشارت تلقی کرده و کارش را انجام میداد و اگر پرنده به سمت چپ میپرید، آن را بدشگون دانسته و منصرف میشد. رسول خدا صلىاللهعليهوسلم از این کار منع فرمودند و عکس قضیه تفائل به خیر را میپسندید.
امام بخاری و امام مسلم از حضرت ابوهریره رضیاللهعنه روایت کردهاند که گفت: از رسول خدا صلىاللهعليهوسلم شنیدم که فرمود: «لا طِيَرَةَ، وَخَيْرُهَا الْفَأْلُ»، «شگون گرفتن هيچگونه اصالتي ندارد و بهترين آن، فال است». میگوید: پرسیدم: اي رسول خدا! فال چيست؟ فرمود: «الْكَلِمَةُ الصَّالِحَةُ يَسْمَعُهَا أَحَدُكُمْ»، «سخن خوبي است كه يكي از شما ميشنود و آنرا به فال نيك ميگيرد».
وقتي معاويه بن حكم به آنحضرت صلىاللهعليهوسلم گفت: در ميان ما مردمانیاند که فال ميبينند. ایشان فرمود: «ذَاكَ شَيْء يَجِدونَه في صُدورِهِم، فَلا يصُدَّنَّهُمْ»، «اين چيزي است که آنها در دلهايشان مييابند و اين امر تعبيري در سرنوشتشان نميدهد، و نبايد آنان را از نظر و کارشان باز دارد». (رواه مسلم)
علما گفتهاند: معنایش آن است که بدفالی [یا نیکفالی] چیزی است که طبیعتاً در دلهای شما ایجاد میشود و در این مورد ملامت و مؤاخذهای بر شما نیست. اما بنابر همین حالت قلبی دست از کار خود نکشید و امور خود را به آن مرتبط ندانید. مثلاً کسی نگوید که با فلانی کار نمیکنم، یا با فلان زن ازدواج نمیکنم، یا فلان رنگ را یا فلان روز را دوست ندارم، چرا که آن را بدشگون میدانم. زیرا دربارۀ همۀ این موارد نهی آمده است. اصل این است که مسلمان معتقد باشد همۀ امور به مشیت و ارادۀ خداوند وابسته است؛ چنان که میفرماید: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ. لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» [حدید:22ـ23] « هیچ مصیبتی در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتاب (لوح محفوظ نوشته) است. مسلماً این امر بر خداوند آسان است. (این را بیان کردیم) تا به خاطر آنچه از دستان رفته است افسوس نخورید, و به آنچه (خداوند) به شما داده است شادمان نشوید, وخداوند هیچ خود پسند فخر فروشی را دوست ندارد».
2ـ «لا يَسْتَرْقُونَ»: استرقاء به معنی طلب رقیه و افسون است. یعنی این گروه بنابر اعتمادی که بر خدای متعال دارند، از کسی دیگر رقیه نمیگیرند؛ زیرا رقیه گرفتن از دیگران، گرچه آن رقیه جایز باشد؛ بازهم مکروه است. لکن رقیۀ شرعی متفاوت است، زیرا جواز آن از حدیث ثابت است، چنان که امام مسلم روایت کرده که آنحضرت صلىاللهعليهوسلم فرمود: «مَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَنْفَعَ أَخَاهُ فَلْيَفْعَلْ»، «هر كسي از شما ميتواند به برادرش سودي برساند، اين كار را انجام دهد». (مسلم:2199) این حدیث نشان میدهد که اگر مسلمانی برای برادر مسلمان خود رقیۀ شرعی بخواند، به شرطی که الفاظ آن مفهوم و مشروع باشد، مثل سورههای معوذات، رقیه به آیات قرآن یا اذکار ثابت از پیامبر صلىاللهعليهوسلم، امری پسندیده و جایز است. اما رقیه با الفاظ نا مفهوم و طلسمها جواز ندارد.
3ـ «وَلا يَكْتَوُونَ»: داغ کردن گونهای از تداوی و معالجه است و پرواضح است که کسب سلامتی به وسیلۀ تداوی و معالجه امری مباح است. اما اگر کسی بنابر اعتماد و توکل به الله متعال از داغ کردن جسم خود صرفنظر کرد، بهتر است. زیرا این منزلت یقین صحیح است و تداوی منزلت رخصت و اباحت را دارد.
از ابن عباس رضیاللهعنهما روایت شده که آنحضرت صلىاللهعليهوسلم فرمود: «الشِّفَاءُ فِي ثَلاثَةٍ: فِي شَرْطَةِ مِحْجَمٍ، أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ، أَوْ كَيَّةٍ بِنَارٍ، وَأَنَا أَنْهَى أُمَّتِي عَنِ الْكَيِّ»، «شفا در سه چيز است: در نشتر حجام, شربت عسل و داغ با آتش. ولي من امتم را از داغ كردن, منع ميكنم». (بخاري:5681) اما روایاتی در ابن ماجه و صحیح مسلم آمده است که آنحضرت صلىاللهعليهوسلم سعد بن معاذ رضیاللهعنه را دو مرتبه بنابر تداوی داغ کردند.
نهی از داغ کردن در صورتی است که شخص بتواند با داروی دیگر خود را معالجه کند؛ زیرا داغ کردن نوعی تعذیب جسم است و اگر پیامبر این کار را انجام دادند، دلالت بر جواز آن دارد. ابن حجر رحمهالله میگوید: «منظور از ترک رقیه و داغ کردن، اعتماد به خداوند برای دفع بیماری و رضا به تقدیر او تعالی است. نه ایراد گرفتن به جواز آن. زیرا وقوع آن از احادیث صحیح و سلف صالح ثابت است؛ اما مقام رضایت و تسلیم از مقام استفاده از اسباب بالاتر است».
4ـ «وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»: توکل به معنی تفویض امور به خداوند متعال است که مسببات را بر اسباب مرتب نماید. یعنی صادقانه و حقیقتاً به خداوند متعال توکل و اعتماد داشته باشد و در کنار آن از اسباب مشروع یا مأموربه نیز استفاده نماید. لکن اگر شخصی بر اسباب اعتماد نمود، توکلش با نقصان روبرو میشود. همچنان اگر کسی اعتماد و توکل به الله متعال را ملغی کنندۀ اسباب بداند، حکمت الهی را ندانسته است؛ زیرا خداوند متعال برای هرچیزی سببی قرار داده و او ذات حکیم است که اسباب را به مسببات آن ربط میدهد.
ملاک در این امر این است که بدانید استفاده از اسباب تکلیف و اطاعت از خداوند متعال است؛ البته بدون توکل بر آنها، بلکه تنها توکل به خداست.
نویسنده: محمد بن بديع موسى
ترجمه و اختصار: خيرالله محمدي
ځوابونه