ضرورت وحدت و انسجام امت اسلامی از دیدگاه علامه اقبال

مقالۀ علمی تحقیقی

سرمحقق محمدکبیر(مشفق)

18/5/1402کابل افغانستان

ضرورت وحدت و انسجام امت اسلامی از دیدگاه علامه اقبال

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ  وَالعَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ وَالصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ عَلَی رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَّعَلَی آلِهِ وَاَصحَابِهِ اَجمَعِین.

خلاصه

بدون شک که خداوندج در طول تاریخ؛ مطابق به تقاضای هر عصر و زمان با در نظرداشت شرایط، اوضاع، احوال و نیازمندی­های هر جامعه افراد مؤمن و مجاهدی را جهت هدایت و رهنمایی بشر به مسیر مستقیم توحید و یکتا پرستی آفریده است تا امور دین و دنیا را سر براه نموده و برای مردم درس توحید، یکتا پرستی، وحدت، آزادیخواهی و طریق مقابله با کفر، شرک، ظلم، وحشت و بربریت را بیاموزند. به همین سلسله خداوندY در قرن نوزدهم مرحوم علامه اقبال لاهوری را بحیث عطیۀ بزرگی برای جهان اسلام پدید آورده است چنانچه وی شخصیت والامقام، سیاستمداری قوی، شاعر توانا، عالم دانا و ادیب فاضلی بوده که همیشه جهت آزادی سرزمین­های اسلامی از استعمار بیگانگان و ایجاد روحیۀ وحدت، و یکپارچگی در بین امت اسلامی سعی و کوشش فراوان نموده و همیشه در سروده­هایش امت اسلامی را به اتفاق، اتحاد و انسجام تشویق و ترغیب و از اختلاف، تشتت و پراکندگی بر حذر داشته است تا باشد که همه مسلمان­ها در کنار هم قرار گرفته و امت واحدی را طبق فرمان الله تعالیY تشکیل دهند و در نتیجه از حریت و آزادیی مسلمانان و سرزمین­های اسلامی که در اثر جان فشانی مجاهدین صدر اسلام و به قیمت خون هزاران شهید در زمان­های مختلف کسب شده است طور شاید و باید حراست و پاسداری نمایند.

لذا در این مقاله سعی شده است تا آراء و نظریات علامه اقبال در رابطه به ضرورت وحدت، اتفاق و انسجام امت اسلامی، علت عدم اتحاد مسلمانان و راه‌کارهای اتحاد آنها توضیح و بیان گردد.

خلاصة البحث

لاشک ان الله تعالی خلق فی کل زمان و مکان رجالاً مؤمنین، مجاهدین وفقاً لاقتضائهما و بملاحظة شروطهما و حاجاتهما و احوالهماالخاصه و ضرورات البیئه حتی یهدی­الناس الی صراط­المستقیم و یستقیم لهم الأمورالدینیة و الدنیویة وَ یُعَلِّمُهُم عقیدةالتوحید وَ یُحَکِّمُ الإتحاد فی مابینهم و یبث فیهم روح الحریة، و الجهاد فی مقابلة الکفرة و الفجرة والمشرکین و الظالمین و بهذه السلسلة کان اقبال; عطیة عظیمةً من الله تعالی الذی وهبه­الله للمسلمین فی قرن العشرین کما کان ذات شخصیة عالیة، عالماً جیداً، سیاساً قویاً، شاعراً مستعداً،  و ادیباً فاضلاً  و کان دائماً یسعی سعیاً بلیغاً لاجل حریة الامة الاسلامیة واراضیهم من تسلط الاجانب و لتوحید کلمة المسلمین کماکان دائماً یشوق فی اشعاره الامة الاسلامیة بالمودة و المحبة و الاخلاص و  يحذرهم عن العداوة و الخصومة و الاختلاف حتي یصبح الامة الاسلامية امة واحدة مطابقا لامر الله تعالي کی يدافعوا عن دینهم و اراضيهم التي هی نتيجة تضحيات المجاهدين في صدر الاسلام و بذل دماء آلاف من الشهداء فی  قرون الماضیة کما کان ینبغی.

لاجل ذلك یبحث فی هذه المقالة ان یبین آرائه و نظریاته بالنسبة الی ضرورة الانسجام الامةالاسلامیة و علة عدم اتحادهم تحذیراً منها و طرق اتحادهم ترغیباً لها.

مقدمه

علامه اقبال لاهوری; یکی از شخصیت­های بزرگ جهان اسلام بوده که پیام وکلامش در بین همۀ مسلمانان بویژه در بین مسلمانان جنوب آسیا دارای مقام و مرتبت والایی می­باشد چون سروده­های او برای مخاطبینش درس تحرک، وحدت، انسجام، اخوت، آزادیخواهی و خدمت­گذاری برای اسلام و مسلمین را می­آموزاند و وی بر این باور بود که مسلمانان تا زمانی که به اصول و عقاید ناب اسلامی شان پابند و استوار بودند آزاد، مستقل باعزت و باوقار می­زیستند و چون اصول و عقاید خویش را فراموش نمودند به فقر، خواری، ذلت، محرومیت و محکومیت گرفتار شدند او همیشه می­کوشید تا مردم را آگاه ساخته و از زیر یوغ اسارت و بردگی ظالمان و غاصبان برهاند و همین اندیشه و نظریات عالی او بود که اورا در جملۀ شخصیت­­های فرامرزی جهان اسلام قرار داده و جایگاه وی را در بین بزرگترین دانشمندان قرن بیستم تثبیت نموده است.

وی در آزادی پاکستان از استعمار انگلیس و تشکیل دولت اسلامی پاکستان نقش به سزایی داشت و در این راستا کارنامه­های درخشانی را از خود به یادگار گذاشت.* اقبال در عرصه­های مختلف سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی خدمات شایانی را انجام داده است چنانچه براساس نبوغ و استعداد خدادادش افزون بر زبان مادری­اش (اردو) به زبان­های عربی، فارسی و انگلیسی بلدیت و یاهم تسلط کامل داشته و خدمات او در عرصۀ همه زبان­های یاد شده به ویژه در ادبیات فارسی قابل ستایش می باشد. چنانچه وی در حدود [نه هزار شعر به زبان فارسی سروده در حالیکه به زبان مادری اش(اردو) حدود شش هزار شعر سروده است].(1)

علامه اقبال تنها به فکر آزادی پاکستان از استعمار انگلیس نبود بلکه به فکر آزادی جهان اسلام از قید و بند استعمارگران شرق و غرب بود؛ البته او آزادیی را می­خواست که توام با توحید، یکتاپرستی و خدمت­گذاری به خلق­الله باشد نه بر مبنای لادینی، بی عزتی و بی­عفتی؛ چنانچه علم و دانش را سبب رشد و پیشرفت جوامع انسانی و اسلامی دانسته و از آزادی­های بی قید و بند شرق و غرب متنفر بود و با آنکه وی در غرب تحصیل کرده بود* نه تنها تحت تاثیر اندیشه­ و فرهنگ پوچ غرب قرار نگرفته بلکه همیشه در مقابل آن قرار داشته و بر ضد آن مبارزه نموده است چون وی درک کرده بود که دیگر آن فرهنگ میانتهی غرب برای جامعۀ انسانی کارا و سازگار نمی­باشد و باید محو و در عوضش نظام اصیل اسلامی حاکم و قایم گردد.

مبرمیت: بدون شک که وحدت و اتحاد رمز موفقیت و پیروزی هر امت در طول تاریخ بوده است روی همین دلیل دین مقدس اسلام ما را به وحدت و انسجام و دوری از تفرق و اختلاف مأمور گردانیده است؛ لذا لازم بود تا مقالۀ پیرامون موضوع تحریر گردد.

هدف: از نوشتن این مقاله دانستن افکار و باورهای علامه اقبال در رابطه به وحدت و انسجام امت اسلامی می باشد.

روش تحقیق: در این مقاله از روش تحلیلی، تشریحی، توضیحی و توصیفی استفاده شده است.

سوال اصلی: دیدگاه علامه اقبال در رابطه به وحدت امت اسلامی چه بود؟

سوالات فرعی:

1- علامه اقبال چه پیامی به مسلمانان داشت؟

2- علامه اقبال دارای چه نوع عقیده و طرز تفکر بود؟

3- چه چیز باعث عظمت و ابهت علامه اقبال گردیده است؟

4- علامه اقبال به چه هدفی جهان اسلام را به وحدت و انسجام فرا خوانده؟

5- علامه اقبال در رابطه به غرب، و غرب گرایان چه نظر و پیشنهادی داشت؟

معرفی علامه اقبال;

علامه اقبال فرزند نورمحمد نوادۀ محمدرفیق در22 فوریه 1873م، مطابق با 3 ذی القعدة الحرام1289هـ- ق، در منطقۀ

سیالکوت لاهور در خانۀ متوسط­الحالی دیده بجهان گشوده است و در1905برای کسب تحصیلات عالی عازم اروپا شد و اقامت او در اروپا سه سال بطول انجامید و این سفر در توسعه و تکمیل فکر و اندیشۀ او نقش بارزی را ایفاء نمود و سرانجام وی موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه کمبریج لندن گردید اقبال پس از دریافت درجۀ استادی از دانشگاه کمبریج و همچنین از دانشگاه مونیخ و دعوت شدن بخدمت استادی در ماه اوت سال 1908م به وطن خود مراجعت نمود و بعد از انجام خدمات ارزنده در [21/4/ 1938به عمر64 سالگی جهان فانی را وداع گفته] و در نزدیکی دروازۀ تاریخی مسجد شاهی لاهور دفن گردید.(2)

عادات و خصایل علامه اقبال

اقبال باآنکه یکی از شخصیت­های برجستۀ عصر خود بود ولی زندگی بسیار ساده و درویشانۀ داشت و از تعریف و تمجید دیگران هیچ وقت خوشش نمی­آمد او به فکر غذا و لباس نبود، از هر لحاظ بی­نیاز بنظر می­رسید و بیشتر وقت خود را صرف مطالعه می نمود و بسیار کم­خور و کم­خواب بود.

اقبال همیشه از کبر، غرور، هوا، هوس و شهرت طلبی دوری می­جست و تواضع و فروتنی را هیچ وقت از دست نمی داد؛ چنانچه زمانیکه یک آموزشگاه نظامی بنام اقبال نام گذاری گردید و او از این جریان مطلع شد نامۀ به اولیاء امور آن آموزشگاه نوشت ودر آن چنین اظهار داشت: آموزشگاه نظامی را به نام یک شاعر عامی نام گذاری کردن چندان درست به نظر نمی­رسد پیشنهاد بنده این است که اسم آن آموزشگاه بنام «آموزشگاه تیپو» نام گذاری شود زیرا تیپو آخرین سرباز مسلمان هندوستانی بوده وبیمورد است که مسلمانان او را به این زودی فراموش کنند(3)

نگاه اقبال; به وحدت و انسجام امت اسلامی

علامه اقبال; شخصیت عالی نظر و والا مقامی بوده که همه جهان اسلام را یک پارچه و متحد می­دانسته و همیشه به فکر وحدت، انسجام، استقلال و آزادی مسلمانان از زیر تسلط و سیطرۀ استعمارگران ومتجاوزین بوده است و رمز موفقیت وآزادی آنها را در اتفاق، وحدت، انسجام و احیای خلافت اسلامی دانسته و سعی می­نمود تا مسلمانان را از خواب غفلت بیدار نموده و به مبارزه پیگیر و بی­امان در مقابل تجاوزگران قرار دهد به همین منظور همیشه در سروده­هایش مؤمنان را به وحدت، یکپارچگی، خود­ شناسی و خود کفایی فرا خوانده و از تشتت، پراکندگی، و تقلید کورکورانۀ غرب بر حذر داشته است که بعضی از آن سروده هایش را طور نمونه بیان می داریم.

نظر علامه اقبال; در مورد ایجاد خلافت

علامه اقبال; از نظام­های شاهی که توسط حکام ستمگر بر مردم تحمیل می شوند اعلان بیزاری نموده و مسلمانها را به خاطر اعادۀ حیثیت و تثبیت جایگاه شان در بین ملل جهان، به ایجاد خلافت اسلامی که نماد وحدت و انسجام امت اسلامی می­باشد تشویق و ترغیب نموده چنانچه در این مورد سروده است.

خلافت برمقام ما گواهی است __ حرام است آنچه برما پادشاهی است.

ملوکیَّت همه مکر است و نیرنگ ____خلافت حفظ ناموس الهی است.

در افتد با ملوکیت کلیمی _____________ فقیری بی کلاهی، بی گلیمی.

گهی باشد که بازی های تقدیر__________بگیرد کار صَرصَر از نسیمی.(4)

علامه اقبال; در این سروده اش بر اهمیت و ارزش خلافت اسلامی اشاره نموده و گفته است: خلافت تثبیت کنندۀ مقام و جایگاه اسلام و مسلمین در بین سایر امم بوده و می­تواند که سرنوشت این امت را رقم زده و شأن و شوکت از دست رفته اش را دوباره به وی برگرداند نه پادشاهی؛ چون پادشاهی مخالف این مقام و جایگاه برای مسلمانها می باشد لذا پادشاهی باروحیۀ اسلام و مسلمین سازگاری ندارد؛ زیرا پادشاهی سراسر مکر، نیرنگ و فریب است در حالیکه خلافت حفاظت کنندۀ مقدسات الهی می­باشد.

 سپس جهت اثبات مقابلۀ شاهان با سخن حق و وحی الهی به داستان واقعی فرعون و موسیu اشاره نموده؛ چنانچه فرعون افزون براینکه سخن حق و وحی الهی را نپذیرفت در برابر موسیu قد علم نموده و به مقابله و مجادله پرداخته؛ گرچه از نگاه قدرت ظاهری هیچ تناسبی در بین موسیu و فرعون وجود نداشت مگر به علت اینکه سخن موسیu حق و پشتی­بانش الله تعالی بود سرانجام موسیu با وجود عدم امکانات بر فرعون و فرعونیان پیروز گردید.

البته این پیروزی و موفقیت مطابق خواست، اراده و تقدیر اللهY بوده است چون فقط اوتعالی می تواند که توسط نسیم نرم و معتدل عمل طوفان شدید و هلاک کننده را انجام دهد.

علامه اقبال; به این عقیده و باور بود که بهترین نظام حکومتی برای انسان­ها اعم از کافر و مؤمن نظام اسلامی می باشد؛ نظامی که منبع اصلی اش کتاب الله، سنت رسول الله و سیرۀ خلفاء راشدین باشد چون اگر چنین نظامی در جامعه حاکم و قایم گردد نه تنها حقوق انسانها تلف نمی­شود بلکه حقوق حیوانات نیز رعایت می گردد و هر نظامی که بر همین مبنا استوار باشد قوی و دوامدار و هر نظامی که چنین نباشد ضعیف و زود گذر است چنانچه سروده است.

خلافت فقر با تاج و سریر است ـــ زهی دولت که پایان ناپذیر است.

جوان بختا! مده از دست، این فقر ــ که بی او پادشاهی زود میر است.(5)

علامه اقبال; در شعر فوق خلافت را تعریف نموده و گفته است: با آنکه خلیفۀ مسلمانها در ظاهر صاحب تاج و تخت می باشد اما در واقع روش و برخورد آن با مردم و زیر دستان همانند شخص فقیری است که هیچ­گاه خود را از دیگران بهتر و برتر نمی­داند و چون راه و روش خلیفه و امیر چنین باشد بدون شک که روشی است عالی، زیبا و دلنشین و در نتیجه عمر چنین دولتی با برکت و طولانی می­باشد سپس علامه اقبال; جوانان نیکبخت را [که به مقام امارت و خلافت می­رسند] مورد خطاب قرار داده که روش فقر را اختیار کنند چون عمر خلافت با فقر طولانی و عمر پادشاهی با ظلم و ستم بی برکت و زود گذر است.

نظر علامه اقبال; در مورد نظام­های شاهی

علامه اقبال; به حکومت الله و خلافت اسلامی معتقد بوده و خلافت اسلامی را تضمین کنندۀ عدل و انصاف، تحکیم بخشندۀ نظم، امنیت و تأمین کنندۀ حقوق باشندگان جامعۀ بشری می دانست و چنانچه نظام های شاهی را تأیید نمی­کرد همچنان نظامهای جمهوری که بر اساس خواست، طرح و پیشنهاد غرب تأسیس می شوند شیوۀ از شیوه­های استعماری غرب بر جهانیان می دانست و بر این باور بود که وجود چنین نظامها هرگز به نفع جوامع اسلامی نبوده بلکه جوامع اسلامی را متضرر و زیانمند ساخته و عامل شقاق، نفاق و بدبختی در بین مسلمانها می باشد چنانچه در مورد چنین نظام­ها­ سروده است.

زمن ده اهل مغرب را پیامی ــ که جمهور است تیغ بی نیامی.

 چه شمشیری که جانها می ستاند ــ تمیز مسلم و کافر نداند.

نه ماند در غلاف خود زمانی ـــ برد جان خود و جان جهانی.(6)

علامه اقبال; نظامهای جمهوری­ ای را که به خواست غربیان به وجود می­آیند به شمشیر بی غلافی که خود و جهانیان را هلاک می سازد تشبیه نموده است چنانچه گفته است: پیام من را به اهل مغرب برسانید و بگویید که جمهوریت[بر اساس طرح و نظر شما] همانند شمشیر بی­غلافی است که جانها را می گیرد و جهانیان را هلاک می­سازد و به اندازۀ شریر است که هیچ فرقی را میان دوست و دشمن کافر و مسلمان نمی­کند بلکه هرلحظه ضررش به جهانیان اعم از کافر و مؤمن می رسد و سرانجام به حدی مضر است که نه تنها دیگر انسانها را بلکه خود را هم به هلاکت می­رساند.

دعوت علامه اقبال; به ترک اختلاف

علامه اقبال; به خاطر ایجاد وحدت و اتحاد، مسلمانها را به ترک اختلاف و چنگ زدن به قانون الهی دعوت نموده چنانچه سروده است.

ای که از اسرار دین بیگانه ئی __________ با یک آئین ساز اگر فرزانه ئی.

 من شنیدستم زنباض حیات ____________ اختلاف تُست مقراض حیات.

از یک آئینی؛ مسلمان زنده است ________ پیکر ملت ز قرآن* زنده است.

ما همه خاک و دل آگاه اوست _______ اعتصامش کن که حَبلُ الله اوست.   

 چون گهر در رشته­ی او سفته شو ________ ورنه مانند غبار آشفته شو.(7)

علامه اقبال; در این سروده اش افراد بی علم، کم تجربه، بی خرد و تفرقه افگن را مورد خطاب قرار داده و گفته است: ای کسیکه از اسرار دین چیزی را نمی­دانی و از رمز و راز آن بیگانه­ئی بخود آی و اگر حق طلب هستی؛ پیرو یک دین و آئین باش؛ چون من از نباض حیات شنیدم که می­گفت: اختلاف تو قطع کنندۀ حیات تو و امت است و به یقین که زندگی مسلمان و پیکرۀ مؤمنان در پیروی از یک آئین و قرآن است، ما همه خاکیم و خداوندY  آگاه به اسرار قلب­ها است پس به قرآن چنگ بزن که آن طریق رسیدن به الله تعالی است ومانند گهر در رشتۀ آن درآی و صف واحدی را تشکیل بده ورنه این را بپذیر که مانند غبار متشتت و پراگنده شوی یعنی اگر اختلاف را کنار نگذارید بدانید که توسط دشمنان اسلام نیست و نابود می­شوید.

علامه اقبال; و آزادی از قید وطن و نسب

علامه اقبال با پیروی از دستورات پیامبر بزرگوار اسلام9 همه مسلمانان را یک ملت واحد تلقی نموده و آنها را به وحدت و اتحاد فراخوانده چنانچه سروده است.

در دل مسلم مقامی مصطفی است ______ آبروی ما زنام مصطفی است.

روز محشر اعتبار ماست او ___________ در جهان هم پرده دار ماست او.

ما که از قید وطن بیگانه ایم ________ چون نگه؛ نور دو چشمیم و یکیم.

از حجاز و چین و ایرانیم ما ______________ شبنم یک صبح خندانیم ما.

مست چشم ساقی بطحاستیم ____________ در جهان مثل می و میناستیم.

امتیازات نسب را پاک سوخت ____ آتش او این خس و خاشاک سوخت.

چون گل صدبرگ مارا بو یکیست __ اوست جان این نظام و او یکیست.(8)

علامه اقبال; در نخستین مصرع شعرش حالت باطنی مؤمنان را بیان داشته و فرموده است که قلب مسلمان مرکز محبت رسول الله9 است چنانچه نام و شخصیت او مایۀ عزت، آبرو و افتخار ما در دنیا و آخرت است لذا ما از قید وطن آزادیم، مرزهای استعمار را نشناخته و منحصر به مکان خاصی نمی­باشیم بلکه مانند نور دوچشم که در مکان جدا و در هدف یکی اند ماهم گرچه در نقاط مختلف جهان اعم از حجاز، چین، ایران و غیره زندگی می­کنیم مگر همه ما یک هدف را در نظر داریم ومانند ذرات شبنم یک صبح خوش و خندان در کنار هم قرار داریم و یک هدف را تعقیب می­کنیم چون ما پیرو خط و مش رسول الله9 و دوستداران واقعی اویم لذا رابطۀ دوستی و مهربانی ما با همدیگر مانند رابطۀ جام و نوشیدنی است و بعد از اینکه نور نبوت خس و خاشاک و امتیازات نسبی را سوزاند ما مانند گل صد برگ در کنار هم قرار گرفته و دارای یک نوع عطر و بو هستیم[ و هیچ اختلافی در بین ما وجود ندارد] چون پیغمبر ما که مؤسس این نظام است یکیست.

علامه اقبال حدود و مرزهای جغرافیایی ساختۀ استعمار را به رسمیت نشناخته و فقط بر مرزهای ایمانی و عقیدتی متکی و باورمند بوده چنانچه سروده است.

نه افغانیم نه ترک و تتاریم ____ چمن زادیم وز یک شاخه ساریم.

تمیز رنگ و بو برما حرام است __ که ما پرورده­ی یک نو بهاریم.(9)

علامه اقبال می­گوید: که ما افغان، ترک و تتار نیستیم یعنی به رگ، ریشه قوم و قبیلۀ خاصی مربوط نمی باشیم بلکه ما زادۀ یک شاخ و یک نو بهار (اسلام عزیز) هستیم و در عقیدۀ اسلامی تمیز رنگ، قوم، قبیله، نسب و ملیت ممنوع و ناجایز می باشد چون مسلمانان همه برادر و برابرند و هیچ مزیت و برتری در بین عرب و عجم، سیاه پوست و سفید پوست وجود ندارد مگر به تقوی و پرهیزگاری.

علامه اقبال; به اساس عقیدۀ اسلامی و ایمان کاملش به این نظر بود که از دیدگاه دین مقدس اسلام تفاخر به نسب

جایز نمی باشد و همه مسلمانان منحیث مسلمان برادر یکدیگر اند و باید برادر وار در کنار همدیگر زیست نمایند و نباید هیچ فردی خود را از دیگری برتر و عالی تر بشمارد چنانچه سروده است.  

جوهر ما با مقامی بسته نیست ـــــــ باده­ی تندش بجامی بسته نیست.

هندی و چینی سفال جام ماست ــــــ رومی و شامی گل اندام ماست. 

قلب ما از هند و روم و شام نیست ـــ  مرز و بوم او بجز اسلام نیست.

مسلم استی دل به اقلیمی مبند ـــــــــــ گم مشو اندر جهان چون و چند.

می نگنجد مسلم اندر مرز و بوم ــــــ در دل او یاوه گردد شام و روم.(10)

علامه اقبال; در نخستین مصرع شعر فوق گفته است: وجود، قوت و نیروی ما به مکان و سرزمین خاصی وابسته نبوده و نباید ­باشد و چون نکتۀ مشترک ما اسلام است لذا همۀ ما اعم از هندی، چینی، رومی و شامی یک جسد و اعضای یک پیکر هستیم و نباید قلب و روح مان به قوم، قبیله و سرزمین خاصی مربوط و منوط باشد چون مسلمان بجز اسلام چیز دیگری را نمی­شناسد پس نباید مسلمان خود را به محیط و اقلیم خاصی محصور و وقت خود را صرف خرافات و مزخرفات بیهوده و بی مفهوم نماید چون مسلمان در مرز و بوم خاصی نمیگنجد لذا محصور ماندن به مکان و سرزمین خاصی از دیدگاه مسلمان بی­ معنا و بی­ارزش است.

علامه اقبال; به این نظر بود که باید مسلمانان از قید: قوم، قبیله، نسب، و وطن، پاک و آزاد باشند و همه باهم صف واحدی را تشکیل داده و برادر وار در کنار همدیگر قرار گیرند و همیشه برای حفظ استقلال و آزادی سرزمین­های اسلامی مبارزه جدی و تلاش پیگیر نمایند چنانچه سروده است.

نیست از روم و عرب پیوند ما ـــــــــــــــ  نیست پابند نسب پیوند ما.

دل به محبوب حجازی بسته ایم ــــــــ زین جهت با یکدیگر پیوسته ایم.

رشته ما یک تولاَّیش بس است ـــــ چشم ما را کَیف صهبایش بس است.

مستی او تا به خون ما دوید ـــــــــــــــــ کهنه را آتش زد و نو آفرید.

عشق او سرمایه­ی جمعیت است ــــــ همچو خون اندر عروق ملت است.

عشق در جان و نسب در پیکر است ــ رشتۀ عشق از نسب محکم تر است.

عشق ورزی از نسب باید گذشت ـــــــ هم ز ایران و عرب باید گذشت.

امت او مثل او نور حق است ـــــــــــ هستی ما از وجودش مشتق است.

نور حق را کس نجوید زاد و بود ـ خلعت حق را چه حاجت تار و پود.(11)

هدف علامه اقبال; از این سروده اش این است که نباید رابطۀ مسلمانان رابطۀ قومی، نسبی، عرب و عجم باشد، چون ایمان به پیامبر و اطاعت از آنحضرت9 سبب ایجاد رابطه در بین مسلمانان شده است و شایسته نیست که مسلمانان چیز دیگری را وسیلۀ رابطۀ شان قرار دهند، چون دوستی با پیامبر برای رابطۀ ما مانند پیام؛ پیامبر برای نور چشم ما بس است چون وقتی پیام آن در وجود ما در آمد عقاید و باورهای باطل و فرسوده را زدود و در عوض آن؛ عقاید جدیدی را به وجود آورد پس عشق و محبت آنحضرت9 مانند خونی که در رگهای ما جریان دارد سرمایۀ حیات و زندگی ما است چون عشق در روح و نسب در پیکرۀ وجود قرار دارد بناءً رابطۀ عشق از رابطۀ نسب محکمتر است و کسی که مدعی عشق است باید از نسب، سرزمین، عرب و عجم در گذرد و امت محمد9 مثل خودش از نور حق آفریده شده اند و وجود ما از وجود آنحضرت9 مشتق شده است و نباید برای نور حق کسی نسب و سرزمین بجوید چون خلعتی را که خداوندY داده است حاجتی به تار و پود ندارد.

خطاب علامه اقبال به اعراب

چون علامه اقبال فرنگیان را از نزدیک دیده بود و از مکر، فریب، نیرنگ و تفرقه افگنی آنها آگاهی کامل داشته لذا اعراب را از اعتماد به فرنگیان و از اسیر شدن در دام­های پر زرق و برق آنها بر حذر داشته و گفته است:

 ای زافسون فرنگی بی خبرــــــــــــ فتنه ها در آستین او نگر.

از فریب او اگر خواهی امان ـــــ اشترانش را زحوض خود بران.

حکمتش هر قوم را بیچاره کرد ـــ وحدت اعرابیان صد پاره کرد.

تا عرب در حلقۀ دامش فتاد ـــ آسمان یک دم امان او را نداد.(12)

ای اعرابی که از دم و افسون فرنگیان بی خبرید لحظۀ به خود آیید و به فتنه­های پنهانی­ ای فرنگیان متوجه شوید و ببینید که مداخلۀ فرنگیان در سر زمینهای مختلف سبب تشتت و پراکندگی اقوام و ملتها گردیده است چنانچه مداخلۀ آنها در سر زمین اعراب و امور داخلی آنها؛ اعراب را صد پارچه کرده لذا اگر شما می­خواهید که از مکر و دسیسۀ فرنگیان در امان باشید آنها را از سر زمین­های خود بیرون رانید چون از زمانیکه عرب اسیر دام فرنگ شد دیگر یک لحظه روی آرامی و آسایش را ندید.

توصیۀ علامه اقبال; به متعصبین و تنگ نظران

علامه اقبال; متعصبین وتنگ نظران امت اسلامی را توصیه نموده تا از محدودۀ محیط، منطقه، قوم، قبیله، نژاد، و خواص کودکی بدر آیند وخود را به محیط منطقوی، قومی، نژادی و قبیلوی محدود و محصور نسازند بلکه خود را به جهان منسوب ساخته و جهان را از خود و خود را از جهان بدانند چنانچه در این مورد سروده است.

تو ای کودک منش خود را ادب کن ـــــــــ مسلمان زاده ‌ای ترک نسب کن.

به رنگ احمر و خون و رگ و پوست ــــ عرب نازد اگر؛ ترک عرب کن.(13)

علامه اقبال; در این سروده ­اش کسانی را که خود­ را به قوم، قبیله و سرزمین خاصی مربوط و منوط دانسته و به جهان اسلام مرتبط نمی­دانند به صفت کودک مورد خطاب قرار داده و فرموده است چون تو ای کودک مزاج! مسلمان زادۀ؛ قوم پرستی را ترک کن چون افتخار به قوم و نسب مناسب حال تو و هیچ فرد مسلمانی نمی­باشد حتی اگر عرب هم به رنگ، قوم، قبیله و رگ و ریشۀ خاصی افتخار کند آن را هم ترک نما.

همچنان علامه اقبال; سروده است.

ای اسیر رنگ پاک از رنگ شو ـــــــــــــ مؤمن خود، کافر افرنگ شو.

رشته­ی سود و زیان در دست تست ـ آبروی خاوران در دست تست.

این کهن اقوام را شیرازه بند ـــــــــ رایت صدق و صفا را کن بلند.

اهل حق را زندگی از قوت است ــــــ قوت هر ملت از جمعیت است.

رای بی قوت همه مکر و فسون ـــــ قوت بی رای جهل است و جنون. (14)

علامه اقبال; در شعر فوق کسانی را که پابند نژاد، رنگ، قوم و قبیله اند مورد خطاب قرار داده و گفته است: قوم پرستی عقیدۀ فرنگی است لذا قوم پرستی زیبندۀ حال مسلمان نمی­باشد پس آن را ترک کنید چون کلید نفع و نقص در دست خود شما است یعنی اگر قوم پرستی را ترک نمودید نفع را برای خود جلب نموده و خاورزمین را عزت بخشیدید و اگر قوم پرستی را ترک نکردید خود را زیانمند و خاورزمین را خوار و ذلیل ساختید پس وظیفۀ تست تا اقوامی را که تاریخ کهن و درخشان دارند منسجم ساخته و به کمک آنها بیرق صدق و صفا را بلند و به اهتزاز در آورید و باید متوجه باشید که زندگی اهل حق بر مبنای قوت است و قوت زمانی حاصل می شود که مسلمانها جمعیت و صف واحدی را تشکیل دهند البته تصمیم بی­قوت؛ فریب و  نیرنگ و قوت بدون تصمیم؛ نادانی و جنون است.

نظر علامه اقبال; پیرامون انتساب به قوم و قبیله

علامه اقبال; پیرامون انتساب به قوم و قبیله می­گوید: اگر انتساب به قوم و قبیله در حد شناخت و معرفت باشد مشکلی ندارد* و هرگاه انتساب به قوم و قبیله بر اساس تعصب و تنگ نظری باشد ناروا و نا جایز است و چنین کسان را مورد انتقاد قرار داده و در مورد شان گفته است.

هنوز از بند آب و گل نه­رستی ــــــــ توگویی رومی و افغانیم من.

من اول آدم بی رنگ و بویم ـــ از آن پس هندی و تورانیم من.(15)

علامه اقبال; چنین کسان را مورد خطاب قرار داده و گفته است: هنوز هم اسیر قوم، قبیله و آب و خاک هستی چنانچه می گویی من رومی و یا افغانی هستم. ولی من نخست آدم غیر وابسته به قوم و قبیله ­بوده و بعد هندی­ی تورانی­أم.

نظر علامه اقبال; در مورد علل تفرق مسلمانان

علامه اقبال اختلافات مسلمانان را نتیجۀ دسایس غرب می داند چنانچه گفته است.

لُرد* مغرب آن سراپا مکر و فن ـــــــــــــ اهل دین را داد تعلیم وطن.

او به فکر مرکزو تو در نفاق ــــــــــــــــــ بگذر از شام و فلسطین و عراق.

تو اگر داری تمیز خوب و زشت ـــــــــ دل نبندی باکلوخ وسنگ وخشت.

چیست دین بر خواستن از روی خاک ـــــ تا زخود آگاه گردد جان پاک.

می نگنجد آن که گفت الله هو ــــــــــ در حدود این نظام چارسو.(16)

مرحوم علامه اقبال; به این نظر بود که سیاست­های طاغوتی غرب سبب ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و ممالک اسلامی گردیده است و چون سیاست بزرگان غرب مکر و فریب است، بر مبنای همین سیاست­های طاغوتی­شان همه دست به دست هم داده و چون مرکز واحدی علیه مسلمانان دسیسه و توطئه می کنند و ممالک اسلامی را با ایجاد مرزهای جغرافیایی و دامن زدن به اختلافات قومی، نژادی و منطقوی از یک دیگر جدا و علیه یکدیگر استعمال می­کنند بناءً باید مسلمانان متوجه شوند اختلاف، تشتت، پراکندگی و تفرقه ­افگنی را کنار گذارند و ایشان هم در مقابل دسیسه­گران غرب و هر متجاوز دیگری مرکزیت واحدی را ایجاد نمایند؛ چون اگر مسلمانان اختلاف را ترک ننموده و اتفاق نکنند هر روز منطقۀ از مناطق و سرزمینهای اسلامی را از دست می دهند ودر ادامه علامه اقبال; مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و فرموده است اگر خوب و بد را می دانید در محدودۀ خاک و خشت محصور نمانید چون دین و خود شناسی این است که خود را متعلق به خطۀ خاصی نگردانید چون فردی که به خدای واحد و لاشریک ایمان دارد در محدودۀ مذکور نمی­گنجد و باید خود را از این قید و بندها رهانیده و آزاد، آّباد و سر بلند زندگی نماید.

راهكار اتحاد مسلمانان از نظر علامه اقبال

علامه اقبال; بر این نظر بود که اگر همۀ مسلمانان در پرتو عقاید ناب اسلامی ملت یکپارچه و صف واحدی را چنانچه هستند تشکیل دهند و یک هدف را دنبال کنند و مقصد و مراد شان یکی شود در آن صورت است که جایگاه خود را در بین سایر ملت­ها کسب نموده قوت، نیرو، شأن و شوکت از دست رفتۀ خود را واپس به دست می آورند چنانچه گفته است.

چیست ملَّت؟ ای که گویی لااله ــــــــــــــ با هزاران چشم بودن یک نگاه.

اهل حق را حُجَّت و دعوی یکی است ــــ خیمه­های ما جدا دل­ها یکی است.

ذرَّه­ها از یک نگاهی آفتاب ــــــــــــــ یک نگه شو تا شود حق بی­حجاب.

یک نگاهی را بچشم کم مبین ــــــــــــــــ از تجلَّی­های توحید است این.

 ملَّتی چون می شود توحید مست ــــــ قوت و جبروت می آید بدست.(17)

علامه اقبال; در مصرع اول این سروده اش مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و به صیغۀ استفهام معنای ملت بودن را به ایشان تفهیم می­نماید چنانچه می­گوید: ای مسلمان آیا می­دانی که ملت چیست؟ بعد بیان داشته و می­فرماید: ملت بسان چشمهای بیشماری­اند که یک هدف را تعقیب می­کنند چون دلیل و مدعای اهل حق یکیست گرچه به ظاهر از هم جدا باشند مگر هدف و مقصد­ شان یکیست و ایشان مانند ذرات به وجود آمده از نور یک خورشید اند پس باید همه متحد شوند تا به هدف و مقصود نهایی خود برسند و نباید یک نگاه را دست کم بگیرند چون این از تجلی­های توحید است و ملتی که پابند توحید باشد جلال، عظمت، شکوه و جایگاه خود را تصاحب می­کند.

تحذیر علامه اقبال; از دسایس غرب

علامه اقبال; همیشه مسلمانان به اضرار و زیانهای وارده از جانب غرب متوجه ساخته و ایشان را به وحدت، اتحاد، اتفاق و تدبیر در برابر غرب فرا خوانده چنانچه در این مورد سروده است.

دانی از افرنگ و از کار فرنگ ــــــــ تا کجا در قید زنار فرنگ.

زخم ازو نشتر ازو سوزن ازوـــ ما و جوی خون و امید رفو.(18)

علامه اقبال; در شعر فوق مسلمانها را مورد خطاب قرار داده و گفته است: در حالیکه شما فرنگیان را خوب می شناسید و از سیاست­های طاغوتی آنها آگاهی دارید و این را هم می­دانید که همه درد و مشکلات جوامع اسلامی از دست فرنگیان است و از جانب آنها بر جوامع اسلامی تحمیل می شود و در حالیکه شمشیر آنها به خون مسلمانها رنگ بوده و خون مسلمانهای مظلوم قطره قطره از چنگ آنها می­چکد پس چرا و تا چه زمانی از رسم و رواج آنها تقلید کورکورانه نموده و حلقۀ غلامی و اسارت آنها را در گردن تان می­بندید و از آنها امید خیر، خوبی و التیام بخشی به جراحات خود را نیز دارید؟

تحذیر علامه اقبال از غرب گرایی

علامه اقبال; از پیشرفت علم، صنعت و تخنیک غرب انکار نمی کرد بلکه هدفش مبارزه علیه سیاست تجاوزگرانۀ غرب علیه ممالک و سر زمین­های اسلامی و پخش و نشر فرهنگ بی دینی، بی­عزتی و بی حجابی غرب بود چنانچه جوانان مسلمان را به آموختن علم و دانش و انجام دادن کار و فعالیت فراخوانده و از تقلید غرب، برهنگی، بی عفتی، بی حجابی و بی عزتی غربی­ها برحذر نموده چنانچه گفته است.

قوت مغرب نه از چنگ و رباب ـــــــــــ نه زرقص دختران بی­حجاب.

نه زسحر ساحران لاله روست ـــــــ نه زعریان ساق و نه از قطع موست.

محکمی او را نه از لادینی است ـــــــــ نه فروغش از خط لاتینی است.

قوت افرنگ از علم و فن استـــــــــ از همین آتش چراغش روشن است.

حکمت از قطع و برید جامه نیست ــــــــ مانع علم و هنر عمامه نیست.

علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ ـــــــ مغز می­باید نه ملبوس فرنگ.

اندرین ره جز نگه مطلوب نیست ـــ این کله یا آن کله مطلوب نیست.(19)

پیشرفت و ترقی ظاهری غرب از چنگ، رباب، موسیقی و پایکوبی دختران بی­حجاب و برهنه­ ساقان کوتاه موی نیست و نیز از اثر سحر ساحران و جادوگران؛ به ظاهر خوش نما، خوش سیما و خوش نوا و در باطن سیه کار و سیه ضمیر و سیه رو نبوده و همچنان دلیل پیشرفت غرب کفر، بی دینی و رسم­الخط لاتینی نیست بلکه علم و تخنیک است که سبب رشد و انکشاف غرب در عرصه های مختلف زندگی گردیده است، سپس جوانان مؤمن و با نشاط را مورد خطاب قرار داده و می گوید: اگر کسب علم و دانش می­خواهید بدانید که کسب علم و دانش مغز سالم، فهم عالی و ذهن پاک و صاف می­خواهد نه لباس غربی، فکر و اندیشۀ غرب گرایی و غرب مشربی و بعد می گوید: رسیدن به این مأمول ممکن نیست جز با نگاه دقیق، فکرعالی، و آموزگار قوی و درست و نباید جهت کسب علم و دانش فلان شخص و فلان کس مطرح باشد.

پیام علامه اقبال به شاه امان الله.

علامه اقبال; به امان الله خان پیام داده و ویرا متوجه می سازد که خلافت اسلامی از بین رفته و زایل گردیده است وهمه مسلمانان تکه تکه و پارچه پارچه شده اند ودر هر گوشه وکنار جهان مورد ظلم شکنجه و آزار و اذیت قرار می گیرند و جهت نجات از چنین حالتی به یک رهبری واحدی ضرورت دارند بناءً باید شما در کنار دیگر ملتها قرار گرفته و از حقوق مسلم شان دفاع و برای کسب استقلال و آزادی شان جد و جهد نماید چنانچه سروده است.

دیده ئی ای خسرو کیوان جناب ـــــ آفتاب ما توارت بالحجاب.

ابطحی در دشت خویش از راه رفت ـــ از دم او سوز الاالله رفت.

مصریان افتاده در گرداب نیل ــــــ سست رگ تورانیان ژنده پیل.

آل عثمان در شکنج روزگارــــ مشرق و مغرب ز خونش لاله زار.

عشق را آئین سلمانی نماند ـــــــ خاک ایران ماند و ایرانی نماند.

سوز و ساز زندگی رفت از گلش ــ آن کهن آتش فسرد اندر دلش.

مسلمِ هندی شکم را بنده ئی ـــ خود فروشی، دل زدین برکنده ئی.

در مسلمان شأن محبوبی نماند ــ خالد و فاروق و ایّوبی نماند.(20)

مرحوم علامه اقبال; در نخستین مصرعۀ این سروده اش به سقوط و زوال خلافت و حکومت عثمانی و پراکنده شدن مسلمانان در نقاط مختلف جهان اشاره نموده، می­گوید که: همه مسلمانان اعم از ابطحیان، مصریان، تورانیان، عثمانیان، ایرانیان و هندیان به نحوی در مشکلات زندگی غرق و گرفتار اند این در حالی است که استعمارگران بر ایشان ظلم و ستم نموده و ایشان را مورد تاخت و تاز خویش قرار می­دهند لذا برای وحدت، انسجام و آزادی امت مسلمه باید قهرمانان و رهبرانی مانند عمر فاروق، خالد بن ولید، سلمان فارسی و صلاح الدین ایوبی پیدا شوند و مسلمانان را منسجم نموده و بر ضد تجاوزگران تا محو کامل فتنه از روی زمین و احیاء خلافت اسلامی جهاد و مبارزه نمایند و هدف نهایی از این پیام این است که باید امان الله خان بر استقلال و آزادی افغانستان اکتفا ننماید بلکه افزون بر آن به فکر آزادی و استقلال دیگر سر زمین­های اسلامی هم باشد و مسلمانان را تنها نگذارد بلکه در کنارشان قرار گرفته و ایشان را در این راستا تا کسب استقلال و آزادی کامل شان کمک و یاری رساند.

علامه اقبال; در ادامه پیام خویش به امان الله خان تفهیم می­نماید که اگر شما بخواهید؛ چنین مسئولیت خطیری را انجام داده می­توانید، چون سر زمین شما مملو از سرمایه­های مادی و معنوی دست ناخورده می باشد و شما باید برای بدست آوردن و استخراج آنها جد و جهد نموده و آنها را  جهت تنویر، رشد، شکوفائی و آزادی سر زمین­های اسلامی به مصرف رسانید چنانچه سروده است.

علم اشیاء داد مغرب را فروغ ــــ حکمت او ماست می بندد ز دوغ.

جان ما را لذت احساس نیست ــــ خاک ره جز ریزۀ الماس نیست.

علم و دولت نظم کار ملت است ــــ علم و دولت اعتبار ملت است.

آن یکی از سینۀ احرار گیر ـــــــــ وان دیگر از سینه­ی  کُهسار گیر.

دشنه زن در پیکر این کائنات ــــــ در شکم دارد گهر چون سومنات.

لعل ناب اندر بدخشان تو است ــ برق سینا در قهستان* تو است.(21)

علامه اقبال; پیشرفت و ترقی مغرب را در نتیجۀ کسب علم و دانش و عقب ماندگی مسلمانان را در غفلت، تنبلی، و بی علمی قلمداد کرده است و جهت تنبیه و تحضیض مسلمانان گفته است که: ما مسلمانان سست و بی احساسیم و گر نه خاک زیر پای ما میده­ های الماس است و بعد علم و دولت را وسیلۀ نظم در کار ملت و موجب اعتبار آن دانسته و خطاب به امان الله خان گفته است یکی(علم) را از سینه علماء بگیر و دیگری (دولت) را از سینۀ کُهساران و در عمق این کائنات فرو رو؛ چون بطن آنها مانند بطن سومنات مملو از گهر است و البته که لعل خالص در بدخشان و برق سینا در قهستان(کوهستان) تو است.

نتیجه

از توضیحات فوق به این نتیجه می رسیم که علامه اقبال; شخصیت عادی ای نبوده، بلکه شخصیت عارف، خدا شناس، زاهد، پرهیزگار، شاعر، متفکر سیاستمدار وآزادی خواه بزرگ و شهیر شرق بوده است که مربوط به همه مسلمانان و مایۀ افتخار جهان اسلام است چنانچه وی همه مسلمانان را منحیث یک خانواده تصور کرده و خود را عضو آن خانواده می دانسته است و همیشه به فکر آزادی سر زمین­های اسلامی از تسلط بیگانگان بوده و روی همین هدف مؤمنان را به وحدت و انسجام فرا خوانده و از تشتت و پراگندگی برحذر داشته است و وی فکر جامعۀ را به سر می پرورانیده که در آن توحید، اخوت برادری، محبت، اخلاص، صمیمیت، اتفاق، اتحاد، عدل، امان، و امنیت قایم و دایم باشد و بر این باور بوده که چنین جامعۀ را بجز نظام جاودانۀ روح پرور و آرام بخش اسلام هیچ نظام دیگری تأمین کرده نمی تواند و به یقین که منبع الهام گیری علامه اقبال; کتاب الله و سنت رسول الله9 بوده است.

البته در این برهه از زمان که بیش از هر وقت و زمان دیگر مشکلات عدیدۀ دامنگیر جهان اسلام و به ویژه کشور عزیز ما شده است و همه مسلمانان بیش از هر وقت و زمان دیگر به وحدت و اتحاد نیازمند اند پیام علامه اقبال; می تواند که بهترین الگو و رهنما برای وحدت و انسجام مسلمانهای جهان به ویژه کشور ما باشد.

    پیشنهاد ها

1- به وزارت محترم معارف و تحصیلات عالی پیشنهاد می­نمایم که در نصاب تعلیمی معارف و تحصیلات عالی موضوعات اتفاقی را بگنجانند و از یاد و ذکر موضوعات اختلاف برانگیز اجتناب نمایند تا روحیۀ اخوت، برادری و همدیگر پذیری در بین شاگردان و دانشجویان بیش از هر وقت و زمان دیگر تقویه شود.

2- به وزارت محترم ارشاد حج واوقاف پیشنهاد می­نمایم که علماء، خطباء، واعظان و ائمۀ مساجد را هدایت فرمایند که جهت انسجام امت اسلامی راه وروش شخصیت­های جهان اسلام و اهداف عالی آنها را از طریق منابر و مساجد در بین مردم وعظ و تبلیغ نمایند.

3- به علماء، خطباء، واعظان و ائمۀ مساجد پیشنهاد من این است که جهت انسجام امت اسلامی راه وروش شخصیت های جهان اسلام و اهداف والای آنها را تعقیب و به جامعه تبلیغ نمایند.

4- به فامیل­های محترم پیشنهاد می­نمایم که فرزندان خود را شجاع، باغیرت، با همت و باروحیۀ اسلامی توأم آزاد، آزادمنش و آزادی خواه تربیت نمایند تا هیچگاه زیر یوغ استعمار گران قرار نگیرند.

5- به عموم مسلمانها پیشنهاد من این است که جهت رسیدن به هدف و مقصود نهایی شان که همانا تقویۀ اسلام و مسلمین می باشد وحدت، اتفاق و انسجام خود را حفظ نموده و از تشتت، اختلافات و تفرقه افگنی بپرهیزند.

فهرست مآخذ

1– محمد بقائی(ماکان). اقبال با چهارده روایت، کتابخانۀ ملی ایران فردوس تهران،1379، ص238.

2- محمد اقبال لاهوری. کلیات اشعار فارسی، کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص بیست ونه- سی وهشت.

3- اسد الله محقق، علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان، تهران، الهام- 1388، ص12-14.

4- محمد اقبال لاهوری. کلیات اشعار فارسی، ارمغان حجاز، کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص464.

5- همان، ص460.

6- محمد اقبال لاهوری. کلیات اشعار فارسی، گلشن راز جدید، کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص464.

7- محمد اقبال. کلیات اشعار فارسی- رموز بیخودی- کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص86 .

8- محمد اقبال لاهوری. کلیات اشعار فارسی- اسرار خودی- کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص16.

9- محمد اقبال لاهوری. کلیات اشعار فارسی،- پیام مشرق-  کتابخانه ملی ایران انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص203.

10- رموز بیخودی. ص76-77.

11- محمد اقبال. کلیات اشعار فارسی- خلاصۀ مثنوی- کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص110.

12- محمد اقبال لاهوری. کلیات اشعار فارسی- پس چه باید کرد:- کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص408.

13- پیام مشرق. ص203.

14- پس چه باید کرد. ص410.

15- پیام مشرق. ص213.

16- محمد اقبال. کلیات اشعار فارسی- جاویدنامه- کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران، 1343، ص304.

17- جاویدنامه. ص378.

18- پس چه باید کرد.ص411.

91- جاویدنامه. ص369.  

20- محمد اقبال. کلیات اشعار فارسی- بندگی نامه- کتابخانه ملی ایران، انتشارات کتابخانه سنائی، تهران،1343، ص190.

21- بندگی نامه. ص191.


* – اقبال: معمار واقعی پاکستان بود چنانچه ده سال بعد از رحلتش طرح کشوری را که ریخته بود عملی شده و در شبه قاره­ی هند کشور مستقلی بنام پاکستان ایجاد شد.

*– چنانچه وی سند دکترا را از رشتۀ فلسفه دانشگاه کمبریج لندن اخذ نموده.

* – علامه اقبال. در سروده ئی فوق فرموده است: باید مسلمانها اختلافات جزئی و فرعی شان را کنار گذارند و قرآن کریم را منبع و مأخذ واحد خود قرار داده و از بدعات و خرافات بپرهیزند تا هر چه بیشتر اتفاق و اتحاد در بین شان تأمین گردد.

*– چون حکمت تقسیم انسانها به اقوام، شعوب وقبایل همین شناخت و معرفت است.

* – لُرد: واژۀ انگلیسی است که به معنای؛ اعیان و اعضای مجلس می باشد. لغت نامۀ دهخدا بخش ل ر د .

*– قهستان: ولایتی است در جنوب خراسان که شامل قائن، تون، گناباد، طبس­العناب، کهستان، طبس­التمر و طریثیت می شود. علی اکبر دهخدا. لغت نامۀ دهخدا، ج12، چاپ و نشر دانشگاه تهران، چاپ دوم از دورۀ جدید، 1377، ص17825. [قهستان: معرب کوهستان است شاید مطلب علامه اقبال منطقۀ خاصی نبوده بلکه عام کوهستانهای افغانستان بوده باشد که دارای ذخایر دست ناخوردۀ بیشمارند به دلیل اینکه قهستانی که در جنوب خراسان موقعیت دارد در آن زمان تحت تصرف دولت افغانستان نبوده].

Related Articles

ځوابونه

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *