چگونه با احساسات خود خردمندانه برخورد کنیم؟

هر یک از ما در زندگی با تجارب و موقعیتهای مختلفی روبهرو میشویم؛ گاهی در برخی از آنها شکست میخوریم و غمگین میشویم، و در برخی دیگر موفق میشویم و شادمان میگردیم. در یک موقعیت چیزی را از دست میدهیم و در موقعیتی دیگر به دست میآوریم. به همین ترتیب، زندگی ما بین این حالات متنوع و متغیر در نوسان است، همانگونه که طبیعت این دنیا سرشار از تغییر و دگرگونی است. اندوه و شادی، صبر و خشم، گرسنگی و سیری، سلامتی و بیماری، و بسیاری از احساسات دیگر، همگی در زنجیرهای بیپایان از تجربیات زندگی قرار دارند.
با کمی تأمل در این تغییرات مداوم در حالات و احساساتمان، درمییابیم که بهترین روش برای برخورد با آنها، پذیرش هر وضعیت به شکلی طبیعی و بدون تصنع یا واکنشهای غیرمنطقی است؛ نه زیادهروی و نه سهلانگاری. به عبارت دیگر، نباید بیش از حد درگیر هر حالت و احساسات ناشی از آن شویم و آنها را سرکوب کنیم، و نه اینکه بیحد و مرز به آنها میدان دهیم. نه افراط و نه تفریط، بلکه باید با هر موقعیت، متعادل و خردمندانه برخورد کنیم و رویکردی میانهرو و سنجیده داشته باشیم.
اشتباه خواهد بود اگر کسی بخواهد احساساتی مانند غم یا شادی را در برابر موقعیتهای زندگی سرکوب کند و برخلاف آنها عمل نماید. مثلاً، اگر فردی غم را در خود خفه کند یا از ابراز شادی در یک موقعیت خوشایند خودداری نماید، مرتکب اشتباه بزرگی شده است. زیرا او در واقع در برابر فرآیندهای طبیعی و حیاتی که در ذهن و احساسات او شکل میگیرند، مقاومت میکند. چنین مقابلهای میتواند اثرات منفی و نامطلوبی بر جای بگذارد، و در نهایت، این بدن و سیستمهای درونی آن هستند که آسیب خواهند دید.
بدن ما، که مجموعهای از دستگاههای دقیق و حساس را در خود جای داده است، نیازمند مراقبت و احترام است. برخورد مثبت و آگاهانه با این دستگاهها، تأثیری عمیق و سودمند خواهد داشت. این موضوع بر پایه توصیه ارزشمند پیامبر گرامی اسلام است که فرمودند: «وَإِنَّ لِبَدَنِكَ عَلَيْكَ حَقًّا»؛ یعنی بدن تو نیز بر تو حقی دارد.
دقت کن، زمانی که گاهی میگویی «دلم گرفته» یا «سینهام تنگ شده» به دلیل اتفاقی خاص، این جمله را تنها پس از یک درگیری درونی با احساسات متضاد به زبان میآوری. در این میان، احساسات منفی معمولاً قویتر و مسلطتر هستند، و همین غلبه آنها باعث میشود که چنین عبارتی را با صداقت و از صمیم قلب بر زبان بیاوری، گویی که واقعاً از عمق وجودت احساس تنگی و گرفتگی میکنی.
دلم گرفت… از اخباری دردناک که شنیدم. دلم گرفت… از سخنان آزاردهندهای که همین لحظه از دوستم شنیدم. دلم گرفت… از صحنههای اندوهباری که از فقرا و نیازمندان دیدم. دلم گرفت… چون از نماز واجبم خواب ماندم. دلم گرفت… زیرا امروز در حق پدر و مادرم کوتاهی کردم. دلم گرفت… از رفتار فرزندم، یا از سخنان مسئولی که با من چنین گفت. و این فهرست همچنان ادامه دارد… لحظاتی که قلب را میفشارد و روح را اندوهگین میکند.
پزشکان میگویند که کلماتی که باعث تحریکات منفی روانی میشوند، تأثیر زیادی بر شریانهای قلب دارند، حتی اگر فرد از نظر جسمی سالم و قلبش قوی باشد. شاید از همین روست که مردم میگویند «دلم گرفت»، زیرا تغییراتی که در شریانهای قلب رخ میدهد، به شکل تنگی نفس و دردی خفیف در سینه احساس میشود. به همین دلیل، فرد ناخودآگاه به دنبال فضایی باز میگردد تا نفس عمیقی بکشد، گویی بدنش بهطور غریزی به دنبال اکسیژن تازه است تا سینهاش را از آن پر کند و قلب و شریانهایش را آرام سازد.
حفظ سلامتی بدن، تنها با تغذیه مناسب امکانپذیر نیست، بلکه نیاز به تغذیه فکری و روانی سالم نیز دارد. اجازه دادن به ورود اخبار ناگوار، سخنان مأیوسکننده و کلمات منفی به ذهن، درست مانند مصرف غذاها و نوشیدنیهای ناسالم است که در مدتزمانی کوتاه، بدن را دچار بیماریها و مشکلات متعددی میکند.
پس، بیایید در حالی که درباره قدرت احساسات سخن میگوییم، به آنچه از زبانمان خارج میشود دقت کنیم؛ چه در مورد خودمان و چه دیگران. بیایید گوشها، چشمها و حتی ذائقهمان را از هر آنچه که آرامش روح را بر هم میزند و احساسات منفی، غم و یأس ایجاد میکند، پاک کنیم.
بیایید به خوبیها امید داشته باشیم، تا این امیدواری در رفتار ما نسبت به خود و دیگران نیز منعکس شود و دلهای ما و اطرافیانمان آرامش یابد. و چه چیزی بهتر از یاد خدا میتواند ما را در این مسیر یاری دهد؟ «آگاه باشید که تنها با یاد خدا، دلها آرام میگیرند.»
فشار آوردن بر نفس، سرکوب احساسات یا مقابله با عواطف، همگی در نهایت به بیماری عصر ما، افسردگی، منجر میشود. هیچکس از آن در امان نیست؛ هر فردی، بسته به شرایط، روحیه، شخصیت، و میزان ایمان و یقینش، ممکن است در مقاطع مختلفی از زندگی با آن روبهرو شود. برخی در برابر آن مقاومت میکنند تا شدت و اثرات آن را بر روح و روانشان کاهش دهند، در حالی که برخی دیگر در برابرش تسلیم میشوند و قربانی افکار منفی، توهمات و وسوسههایی میشوند که در نهایت، دنیا را در نظرشان تیره و تار جلوه میدهد. این افراد دیگر انگیزهای برای انجام هیچ کاری ندارند و ترجیح میدهند منزوی شوند و از مردم و زندگی فاصله بگیرند. در چنین شرایطی، ممکن است این سؤال پیش بیاید که راهحل چیست؟ اگر روزی افسردگی سراغمان آمد، چگونه با آن مقابله کنیم؟ پاسخ را میتوان در راهکارهایی بسیار ساده یافت که شاید به دلیل بیتوجهی یا دلایل مختلف، از آنها غافل شده باشیم.
نخستین، بهترین و مؤثرترین درمان برای افسردگی، ذکر فراوان خداوند است، زیرا با یاد او دلها آرام میگیرند. همچنین، تلاوت قرآن باعث میشود که ابرهای تیرهی افسردگی از روح و جان کنار روند. تأثیر قرآن بر آرامش درونی غیرقابل انکار است، اما در کنار آن، لازم است که با افکار منفی و ناامیدکننده مقابله کنیم. یکی از راههای این مقابله، انجام عکس آن چیزی است که نفس هنگام شدت احساس یأس و اندوه به ما القا میکند. همچنین، ضروری است که با افراد مثبتاندیش و امیدوار در ارتباط باشیم و از گوشهگیری منفی یا همنشینی با افراد منفینگر و بدبین دوری کنیم، بهویژه زمانی که احساس افسردگی به سراغمان میآید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در حدیثی ارزشمند میفرمایند: «دعای یونس در دل نهنگ، یعنی: «لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين»، هیچ مسلمانی این دعا را در هنگام گرفتاری نخواند، مگر اینکه خداوند دعایش را مستجاب کرد.» این ذکر، کلیدی برای رهایی از تنگناها و اندوههای درونی است و راهی برای بازگشت به آرامش و امید.
عبدالله العمادي
ترجمه: عبدالناصر امینی
Responses