درآمدی بر فهم صحيحِ دین (1)
در حقیقت، اسلام به عنوان قانون الهی، منهج حیات و روش زندگی، برای بشریت عنایت شده است؛ آن هم به روشی بسیار زیبا و آسان، تا انسان گمگشته، خدا را به شکلی زیبا بشناسد، با او تعالی ارتباط برقرار کند، با خالق خود انس بگیرد و محبت داشته باشد. انسان باید در چارچوب همین ضوابط الهی، ارتباط خود را با خودش، با خدا و با جامعهاش استحکام ببخشد. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم در حدیثی میفرماید: «إنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، ولَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أحَدٌ إلَّا غَلَبَهُ…» (1) ، «همانا دین (اسلام) آسان است، و هیچکس در دین سختگیری نکند مگر آنکه مغلوب شود….» این سخن گهربار، گواه روشنی است که اسلام برای سختکردن زندگی نیامده، بلکه آمده تا با هماهنگی فطرت انسانی، راه تعالی و رشد را هموار کند. دین، مسیر رسیدن به خداست، اما نه با سختگیریها و ریاضتهای طاقتفرسا، بلکه با اعتدال، محبت و آرامش.
پیامبر صلیاللهعلیهوسلم هشدار میدهد که اگر کسی بخواهد بیش از توان خود، به خود فشار بیاورد و افراطگونه در دینداری رفتار کند، سرانجام دچار فرسودگی، دلزدگی یا حتی انقطاع از مسیر معنوی خواهد شد. راه صحیح آن است که انسان با آرامش، تدریج و تعادل، مسیر بندگی را طی کند و از رحمت و آسانگیری دین بهرهمند شود.
اسلام دینی است که انسان را در مسیر بندگی، با رفق و مهربانی همراهی میکند، نه با تحمیل رنجهای بیجا. همین ویژگی است که انسان را با دین، با خدا و با خویشتن آشتی میدهد و پیوندی عمیق میان بنده و پروردگار پدید میآورد.
قدرت دگرگونساز دین
با همین معیارهای سازنده و مفاهیم واقعی، یک قشر مستضعف، افتاده، فراموششده، فقیر و ناتوان، از خاک بلند شد. مردمی که هیچ نداشتند، با دین اسلام جایگاه یافتند، هویت گرفتند، و توانستند تمدنی بزرگ را در چارچوب همین دین به جامعۀ بشری معرفی کنند. دینی که آنان را قوی، نیرومند و توانا ساخت و وسیلۀ استحکام روابط فردی و اجتماعی آنان شد. در حقیقت، بر اساس همین معیارهای الهی و مفاهیم سازندهای که دین اسلام برای انسان ترسیم کرد، گروهی که تا دیروز حتی در شمار نخبگان و بزرگان جامعۀ عرب به حساب نمیآمدند، بهیکباره به برکت اسلام، جایگاه یافتند، هویت پیدا کردند و به انسانهایی آگاه، متعهد، مسئول و اثرگذار بدل شدند. اینان همان صحابۀ پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بودند که در پرتو تعلیمات آن حضرت، از خاک به افلاک رسیدند و از سرا به ثریا گام نهادند.
اسلام به آنان نهتنها قدرت فردی و اخلاقی داد، بلکه آنان را به هستۀ اولیه تمدنی بزرگ در تاریخ بشر بدل ساخت؛ تمدنی که نه بر اساس زر و زور، بلکه بر پایۀ عدالت، توحید، اخوت و اخلاق بنا نهاده شد. صحابۀ پیامبر صلیاللهعلیهوسلم، حاملان نخستینِ این پیام آسمانی بودند. این تحول بزرگ چگونه ممکن شد؟ چه نیرویی در درون این انسانهای به ظاهر ساده نهفته بود که توانستند چنین بار بزرگی را به دوش بکشند؟
پاسخ روشن است: در دل اینان ایمان زندهای بود، اخلاص بیریا، صداقت در نیت، و تواضعی که آنان را شایستۀ هدایت خداوند کرد. آنان اهل فداکاری بودند، اهل عمل، اهل آموختن و مسئولیتپذیری. معیارهای جاهلی را کنار گذاشتند و در برابر حقیقت، تواضع ورزیدند. همین آمادگی قلبی، آنان را به وسیلۀ تحقق نقشۀ بزرگ الهی تبدیل کرد. نقشهای که بنا بود انسان را از ظلمت جهل به نور معرفت، و از بندگی بشر به بندگی خدا برساند. صحابه نهتنها مخاطبان مستقیم پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بودند، بلکه ستونهای نخستین جامعه اسلامی و پایهگذاران تمدنی شدند که قرنها روشنگر مسیر انسانیت باقی ماند.
چرا امروز همان دین در ما اثر ندارد؟
امروز همان عوامل در میان ما نیز موجود است، ولی با گذشت زمان و رسیدن به قرن بیستم، چرا آن عوامل سبب موفقیت و پیشرفت ما نمیشود؟ ما همان دین را داریم، همان کتاب، همان پیامبر و همان ارزشها با ما همراه است. اما چرا همین دین، رابطۀ ما را با خدا، با خودمان و با جامعه مستحکم نمیسازد؟ در حالیکه دین تغییر نکرده و هنوز هم زیباست، چرا ما را تغییر نمیدهد؟ چرا سبب پیشرفت ما نمیشود؟ چرا ما که افتادهایم، نمیتوانیم برخیزیم؟
ادامه دارد…
پاورقی:
1ـ صحیح مسلم، کتاب الإيمان، حدیث شماره (39) به روایت ابوهریره.
Responses