ایمان به قدر و استفاده از اسباب
مقالۀ علمی تحقیقی
معاون سر محقق محمد کبیر(مشفق)
این مقاله در شمارۀ 64 مجلۀ تبیان مربوط اکادمی علوم افغانستان در سال 1399 چاپ شده است.
1/2 /1398 کابل افغانستان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العلمین والعاقبة للمتقین والصلاة والسلام علی رسوله محمد و علی آله و اصحابه اجمعین.
چکیده
ایمان به قدر از بزرگترین بواعثی است که شخص را به عمل و سعی بر آنچه که سبب رضای الله(ج) می گردد باعث مي شود و افزون بر آن او را با عزم راسخ و عقیدۀ کامل بر انجام دادن کار های نیک و بزرگ جرئت بخشیده و تشویق و ترغیب می نماید.
البته مؤمنان در ضمن توکل بر الله تعالی(ج) و باورمند بودن بر اینکه خداوند(ج) آفریده گار اسباب و نتایج می باشد و هیچ نتیجۀ بدون اذن او تعالی(ج) صورت نمی گیرد به استفاده از اسباب و وسایل نیز باورمند می باشند و این عقیده مطابق سنت الله و روش رسول الله(ص) می باشد چنانچه خداوند (ج) در ضمن اینکه مؤمنان را در میادین مختلف بویژه در میدان نبرد و مبارزه وعدۀ مدد و یاری داده ایشان را به آماده گی گرفتن در برابر مشرکین و ستمگران نیز مأمور گردانیده است و مطابق به همین امر الله(ج) هنگامی که رسول الله(ص) و مؤمنان صدر اسلام بخاطر اعلای کلمةالله و استحکام دین الله قصد جهاد کردند در ضمن توکل به الله تعالی همۀ اسباب و وسایل جهاد را آماده ساختند و نگفتند که خداوند(ج) نصرت مؤمنین و شکست کفار را مقدر ساخته بناءً به آمادگی گرفتن، سعی نمودن، صبر، و تدبیر جنگی ضرورتی نیست، بلکه در ضمن توکل به الله تعالی همه امور متذکره را انجام داده و سپس شروع به جهاد نمودند در نتیجه خداوند(ج) آنها را کمک نموده و اسلام عزیز را به وسیلۀ آنها عزت بخشید.
ملخص البحث
الایمان بالقدر من أكبر الدواعی التی تدعو الفرد إلى العمل والسعی بما يرضی الله لكی يعمل، ويُقدم على عظائم الأمور بثبات ويقين.
بلاشک إن المؤمنين مأمورون بأخذالاسباب مع التوكل على الله تعالى، والإيمان بأن الأسباب لا تعطی النتائج إلا بإذن الله، لأن الله تعالی هو الذي خلق الأسباب، وهو الذی خلق النتائج وهذه العقیدة مطابق لسنة الله و سنة رسوله(ص) کما ان الله تعالی من جهة وعد للمؤمنین النصر و التعاون فی میادین الحرب و من جهة اخری امرهم بقدر الوسع باخذ القوة و الاستعداد للجهاد و لهذا حين أراد رسول الله (ص) والمسلمون الجهاد لاعلاء کلمة الله و استحکام دین الله أخذوا بأسباب الجهاد كلها، ثم توكلوا على الله تعالى، ولم يقولوا إن الله قدّر نصر المؤمنين وهزيمة الكافرين واكتفوا بذلك عن الاستعداد، والجهاد والصبر وخوض المعارك، بل فعلوا كل هذه الأمور فنصرهم الله وأعز الله بهم الإسلام.
مقدمه
اهل سنت و جماعت بر این عقیده اند که استفاده از اسباب منافی ایمان به قدر نه ؛ بلکه جزء و اتمام کنندۀ آن می باشد و باید هر فرد مؤمن در ضمن ایمان به قدر؛ سعی در عمل نموده و از اسباب مشروع استفاده اعظمی نماید و بعد از آن به خداوند(ج) توکل نموده و از او تعالی (ج) بخواهد که مسیر سعادت را برایش مهیا و ویرا در جهت نیل به اهداف مشروعش یاری رساند و این عقیدۀ ثابتی است که باید هر فرد مؤمن به آن باورمند باشد.
مبرمیت: چون تعدادی به نسبت عدم آگاهی و شناخت واقعی از قدر، با وجود ایمان به قدر استفاده از اسباب را جایز نمی دانند لذا لازم بود تا در این مورد معلومات ارائه و به سوالات وارده در این موضوع پاسخ ارائه گردد.
هدف: هدف از نوشتن این اثر بیان مسایل مربوط به قدر و توضیح دلایل استفاده از اسباب می باشد.
روش تحقیق: در این مقاله از روش توصیفی و تحلیلی استفاده شده است.
استفاده از اسباب در پرتو نصوص شرعی
نصوص شرعی اعم از کتاب الله و سنت رسول الله(ص) مؤمنان را به استفاده مؤثر از اسباب در بخش های مختلف زندگی مکلف ساخته چنانچه ایشان را به کار و طلب روزی، آمادگی گرفتن در برابر دشمن، گرفتن توشه در سفر و مانند اینها مأمور گردانیده و نصوص مورد بحث قرار شرح ذیل بیان می گردند.
الف- کتاب الله
1- خداوند(ج) مؤمنان را به طلب روزی امر نموده و فرموده است:«فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».([1]) و چون نماز گزارده شد در [روى] زمين پراكنده گرديد و فضل خدا را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه شما رستگار گرديد.
2- خداوند(ج) مؤمنان را به آمادگی گرفتن در مقابل دشمن امر نموده و فرموده است:«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ».([2]) و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد تا با اين [تداركات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگرى را جز ايشان كه شما آنان را نمىشناسيد و خدا آنان را مىشناسد بترسانيد.
3- خداوند(ج) مؤمنان را به توشه گرفتن در سفر امر نموده و فرموده است:« وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ».([3]) و براى خود توشه بر گيريد كه در حقيقت بهترين توشه پرهيزگارى است و اى خردمندان از من پروا كنيد.
4- خداوند(ج) مؤمنان را به دعا کردن امر نموده و فرموده است:« وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ».([4]) و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم در حقيقت كسانى كه از پرستش من كبر مىورزند به زودى خوار در دوزخ در مىآيند.
ب- سنت رسول الله
پیغمبر(ص) مؤمنان را در ضمن داشتن توکل؛ به انجام دادن طاعات و عبادات نیز مأمور گردانیده و هیچگاه توکل بدون طاعت و عبادت را تأیید نکرده است چنانچه احادیث ذیل بر موضوع مورد بحث صراحت کامل دارند.
1- حضرت علی(رض) روایت نموده اینکه پیغمبر(ص) در جنازۀ حضور داشتند و در حالیکه چوبی در داست شان بود و سر آن را به زمین میکشیدند فرمودند: مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَقَدْ كُتِبَ مَقْعَدُهُ مِنْ النَّارِ وَمَقْعَدُهُ مِنْ الْجَنَّةِ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلَا نَتَّكِلُ عَلَى كِتَابِنَا وَنَدَعُ الْعَمَلَ قَالَ اعْمَلُوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ أَمَّا مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ فَيُيَسَّرُ لِعَمَلِ أَهْلِ السَّعَادَةِ وَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاءِ فَيُيَسَّرُ لِعَمَلِ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ ثُمَّ قَرَأَ { فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى…}.([5])
( هیچ یکی از شما نیست مگر اینکه مکانش در بهشت و دوزخ نوشته شده است صحابه کرام گفتند: ای رسول خدا آیا ما توکل بر تقدیر نموده و ترک عمل نکنیم؟ پیغمبر(ص) فرمودند نه ترک عمل نکنید چون برای هر شخص آن چیزی آسان ساخته شده است که برای آن آفریده شده است پس کسیکه از اهل سعادت باشد عمل اهل سعادت برایش آسان ساخته شده است و کسیکه از اهل شقاوت باشد عمل اهل شقاوت برایش آسان ساخته شده است) سپس پیغمبر(ص) بطور شاهد آیات 5-10 سورۀ اللیل را تلاوت کردند: که ترجمه اش این است: « اما آنكه [حق خدا را] داد وتقوی نمود و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد بزودى راه آسانى برایش فراهم خواهم نمود و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت به زودى راه دشوارى را پیش [روی] او قرار خواهم داد».
2- ابوهریره(رض) روایت نموده … اینکه پیغمبر(ص) فرمودند:«احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجَزْ وَإِنْ أَصَابَكَ شَىْءٌ فَلاَ تَقُلْ لَوْ أَنِّى فَعَلْتُ كَذَا وَكَذَا قُلْ قَدَّرَ اللَّهُ وَمَا شَاءَ فَعَلَ فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ».([6])
بر آنچه که برایت نفع می رساند حریص باش و از خداوند(ج) کمک خواسته و عاجز مشو؛ اگر به تو آسیبی می رسد مگو اگر چنین و چنان می کردم [چنین آسیبی برایم نمی رسید] بلکه بگو آنچه را که خداوند(ج) تقدیر و اراده کرده بود انجام داده است و بدون شک که لفظ لَوْ (اگر) گشایش دهندۀ عمل شیطان می باشد.
بناءً عدم استفاده از اسباب مشروع، به دلیل توکل بر تقدیر سابق جایز نمی باشد چون خداوند(ج) کائنات را به یکدیگر ربط داده و بعضی را به بعضی دیگر نظم بخشیده و اشیاء را به اسباب آنها مرتبط ساخته و ما را جهت حصول اثر اشیاء به اسباب آنها رهنمایی کرده است پس ما دانستیم که باید دفع قدر گرسنگی را به خوردن، دفع قدر تشنگی را به نوشیدن، دفع قدر دشمن را به آمادگی ظاهری و باطنی، دفع قدر شهوت را به توسط ازدواج و یا روزه گرفتن برای کسیکه توان ازدواج ندارد، دفع قدر فقر را به وسیلۀ سعی در طلب رزق حلال، دفع قدر دوزخ را به انجام دادن اعمال صالحه و اجتناب از گناه و معاصی نمود.
بناءً جایز نیست که کسی بگوید من تسلیم قدر هستم و قدر را دفع نمی کنم و یا به اسباب مشروع متوسل نمی شوم؛ چون در حقیقت این باورها؛ انکار از قدر و تکذیب به آن می باشد و گر نه از مقتضیات ایمان به قدر این است که باید از اسباب مشروع جهت دفع مکروه و جلب محبوب استفاده شود.([7])
شرح حديث: (لو أنكم توكلون على الله حق توكله)
قال المصنف رحمه الله: وعن عمر بن الخطاب رضي الله تعالى عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: (لو أنكم توكلون على الله حق توكله لرزقكم كما يرزق الطير، تغدو خماصاً وتروح بطاناً) رواه الإمام أحمد والترمذي والنسائي وابن ماجة وابن حبان والحاكم، وقال الترمذي: حسن صحيح.
هذا الحديث فيه بيان أن الإنسان عليه أن يكون متوكلاً معتمداً على الله في جميع شئونه مع أخذه بالأسباب المشروعة التي شرعها الله عز وجل، فلا يكون متوكلاً بدون الأخذ بالأسباب وإنما يكون متوكلاً مع الأخذ بالأسباب؛ لأن الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم أرشد إلى الاثنين معاً، كما في الحديث الذي رواه مسلم في صحيحه عن أبي هريرة رضي الله عنه قال: قال عليه الصلاة والسلام: (المؤمن القوي خير وأحب إلى الله من المؤمن الضعيف، وفي كل خير، احرص على ما ينفعك واستعن بالله).
فقوله: (احرص على ما ينفعك)، هذا فيه أخذ بالأسباب واستعانة بالله عز وجل وتوكل عليه وطلب للمعونة منه، فيكون الإنسان قد جمع بين الأخذ بالأسباب والاعتماد على مسبب الأسباب وهو الله سبحانه وتعالى، فإن الأسباب إذا لم يشأ الله أن تكون مفيدة لم يحصل الإنسان من ورائها على فائدة، ولكنها تكون مفيدة بتوفيق الله عز وجل وإعانته وتسديده، فعند ذلك ينفع السبب وينتهي إلى حصول المسبب، وإلا فإن الأسباب في حد ذاتها دون عون الله لا تنفع، فعلى الإنسان أن يأخذ بها ولا يعتمد عليها، ولكن يعتمد على مسببها الذي هو النافع الضار الذي لا مانع لما أعطى ولا معطي لما منع، وكما جاء في حديث وصية النبي صلى الله عليه وسلم لـ ابن عباس: (واعلم أن الأمة لو اجتمعوا على أن ينفعوك لم ينفعوك إلا بشيء قد كتبه الله لك، ولو اجتمعوا على أن يضروك لم يضروك إلا بشيء قد كتبه الله عليك، رفعت الأقلام وجفت الصحف).
وفي هذا الحديث يقول صلى الله عليه وسلم: (لو أنكم توكلون على الله حق توكله لرزقكم كما يرزق الطير)، ثم بين كيف يكون رزق الطير، فقال: (تغدو خماصاً وتروح بطاناً)، فالطير لا تجلس في أوكارها تنتظر شيئاً يأتيها وإلا ماتت وهلكت، وإنما شأنها أنها تأخذ بالأسباب فتذهب في الصباح خاوية البطون خماصاً، ثم ترجع بطاناً، أي: ممتلئة البطون، فهي قد أخذت بالأسباب، فأنتم عليكم أن تأخذوا بالأسباب وأن تتوكلوا على الله سبحانه وتعالى، لا أن تتوكلوا على الله عز وجل بدون أخذ بالأسباب؛ لأن الأخذ بالأسباب والاعتماد عليها والغفلة عن الله عز وجل من أخطر الأشياء، واعتقاد أن الأسباب تنفع وتضر بطبيعتها قدح في التوحيد، فهي لا تنفع ولا تضر إلا إذا جعلها الله نافعة أو جعلها ضارة.
ومحو الأسباب عن أن تكوناً أسباباً نقص في العقل، فالذي يقول: إذا كتب الله لي شيئاً فسيأتيني ولن أفعل الأسباب ناقص العقل، وذلك مثل أن يقول الإنسان: إن الولد لا يأتي إلا عن طريق الزواج، لكن إذا كتب الله لي أن يأتيني فسيأتيني ولو بغير زواج؛ فهذا نقص في العقل؛ لأن الولد لا يأتي إلا بفعل الأسباب بطريق الزواج، قال عز وجل: {وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ} [المؤمنون:5 – 7].
وجاء في حديث الرجل الذي قال: أعقل ناقتي أم أدعها وأتوكل؟ فقال عليه الصلاة والسلام: (اعقلها وتوكل)، يعني: خذ بالأسباب وتوكل على الله عز وجل، فلا يهمل الإنسان الأسباب أصلاً ولا يأتي بالأسباب معتمداً عليها غافلاً عن الله عز وجل؛ لأن الأسباب إذا لم يجعلها الله نافعة لم يحصل من ورائها فائدة للإنسان.
وقوله: (لرزقكم كما يرزق الطير تغدو خماصاً وتروح بطاناً)، الطير هذا شأنها، والله تعالى ألهمها هذا العمل الذي قامت به من غدوها في الصباح تبحث عن الرزق ثم ترجع في المساء فتبيت في أوكارها وقد امتلأت بطونها وجلبت الرزق والعيش لأفراخها التي في عشها، فلم تهمل الأسباب؛ فأنتم كذلك إذا فعلتم مثلما تفعل هذه الطيور معتمدين على الله عز وجل مع أخذكم بالأسباب، فإن الله تعالى يرزقكم ويحقق لكم ما تريدون من الخير.
عبد المحسن بن حمد بن عبد المحسن البدر، شرح الأربعين النووية، مصدر الكتاب: دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشبكة الإسلامية،ج36، ص5.
تعریف قدر
قَدَرْ در لغت: قَدَر به فتح دال و را به معنای تقدیر و اندازه می باشد.([8])
به عبارۀ دیگر، قَدَرْ در لغت به معنای آماده ساختن یک شئ برای شئ دیگری که صلاحیت آن را دارد می باشد.([9])
قَدَرْ در اصطلاح: قَدَر عبارت از علم ازلی الله تعالی در بارۀ اشیاء و نوشتۀ آن ها در لوح محفوظ و مشیت کلی الله(ج) در مورد وجود آن ها و آفرینش مخلوقات با صفات ویژۀ آنها می باشد.([10])
به عبارۀ دیگر؛ قدر در اصطلاح تعیین آن اشیاء است که علم الله(ج) به آنها سبقت نموده و قلم به آنها جاری شده و از ازل تا به ابد به وجود آمده و می آیند؛ یعنی خداوند(ج) در ازل اندازۀ اشیاء را قبل از موجودیت آنها با صفات ویژه و وقت وقوع آنها تعیین نموده است و اشیاء مطابق به همان اندازۀ مقدره و زمان معینۀ شان به و جود می آیند.([11])
فرق در بین قضاء و قدر
علماء در رابطه به تفریق در بین قضاء و قدر گفته اند: قدر، تقدیر چیزی است قبل از قضاء و قضاء فارغ شدن از آن چیز می باشد و نظریات شان قرار شرح ذیل بیان می گردد.
1- ابوحاتم رازی گفته است: قدر به منزلۀ تقدیر خیاط مر جامه را است که قبل از جدایی آن را اندازه کرده؛ می تواند که آن را کم و یا زیاد نماید و به محضی که تکه را از هم جدا کرد تقدیر را از دست داده و فیصلۀ او نهایی شده است و دیگر نمی تواند که در آن تغییر بیاورد؛ بناءً قدر قبل از قضاء می باشد.([12])
2- ابن اثیر گفته است: قضاء و قدر دو شئ متلازم هستند که از یکدیگر جدا نمی شوند چون قدر به منزلۀ اساس و قضاء به منزلۀ بناء می باشد و کسیکه قصد جدایی آنها را کند در حقیقت که هدم و نقض بناء را قصد کرده است.([13])
3- بعضی از اهل علم گفته اند: هرگاه قضاء و قدر در ذکر جمع شوند در معنا جدا می باشند یعنی برای هر کدام معنای جداگانه می باشد و چون در ذکر جدا باشند؛ در معنای یکی می باشند(یکی در معنای دیگری داخل می باشد).([14])
انواع قدر
ايمان به قدر بر هر فرد مسلمان واجب می باشد و البته قدر بر پنج نوع می باشد؛ قدر عام، قدر بشری، قدر عمری، قدر سالانه، قدر روزانه.
1- قدر عام: قدر عام یا قدر سابق آن قدری است که خداوند(ج) آن را در لوح محفوظ قبل از وجود اشیاء برای هر شئ ثابت؛ تا قیام قیامت نوشته است.
2- قدر بشری آن قدری است که خداوند(ج) از همه بشر پیمان گرفته بر اینکه او تعالی(ج) پروردگار ایشان است و ایشان بر پروردگار بودن او تعالی شاهدی داده اند([15]) چنانچه الله(ج) فرموده است:«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ».([16])
و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا نه«بلکه هستی» گواهى داديم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.
3- قدر عمری: آن قدری است که هنگام قرار گرفتن انسان در بطن مادرش خداوند(ج) فرشتۀ را بسوی او می فرستد و او را به نوشتن چهار چیز یعنی نوشتن رزق، اجل، عمل و اینکه آن شخص نیک بخت است و یا بد بخت مأمور می گرداند و اشیاء که در لوح محفوظ ثبت اند بر او نیز نوشته می شوند.([17])
4- قدر سالانه: آن قدر است که در شب قدر صورت می گیرد و در آن همه اشیاء که در سال آینده [ مطابق به تقدیر الله تعالی (ج)] به و جود می آیند مقدر می شوند.
5- قدر روزانه: آن قدر است که روزانه صورت می گیرد چنانچه خداوند(ج) در این رابطه فرموده است:«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ».([18]) هر روز او در كارى است.
یعنی: روزانه امر پروردگار مطابق به تقدیر او تعالی از قبیل زنده کردن، می راندن، عزت دادن، ذلیل ساختن، ثروتمند ساختن، فقیر ساختن، اجابت دعا، و دادن برای سایل و مانند اینها عملی و نافذ می شوند.([19])
البته دعا، صدقه، صله رحم و دیگر اعمال شایسته سبب دفع عذاب پروردگار، زیادت روزی و طول عمر میگردند چنانچه خداوند(ج) فرموده است:«يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ».([20]) خدا آنچه را بخواهد محو يا ثابت نگه می دارد و اصل كتاب در نزد اوست.
مجاهد(رح) در تفسیر آیه فوق گفته است: ( خداوند(ج) در شب قدر همه آن اشیاء را که در طول یک سال به وقوع می پیوندد فرو می فرستد پس هر چه را که از اجل ها، روزی ها و مقدرات بخواهد محو می کند بجز از سعادت و شقاوت که آنها ثابت می باشند.([21])
ابن عباس(رض) در تفسیر آیه فوق گفته است: ( خداوند(ج) در شب پانزدۀ شعبان امور یکسال را تدبیر می کند پس آنچه را بخواهد محو می کند و آنچه را بخواهد ثابت نگه می دارد بجز از شقاوت، سعادت، مرگ و زندگی که از امور ثابت اند و تغییر نمی خورند.([22])
ابن قیم گفته است این تقدیر های آخری تفصیل تقدیر سابق می باشند آن تقدیری که پنجاه هزار سال قبل از آفرینش زمین و آسمان مقدر شده است و در این ها دلیل است بر کمال علم پروردگار و قدرت و رحمت او تعالی (ج) البته قدر سابق مانع عمل نمی شود بلکه به توفیق الله(ج) سعی و کوشش واجب می باشد([23]).
بدون شک آنچه را خداوند(ج) بخواهد می شود و آنچه را نخواهد نمی شود و چیزی که به انسان رسیدنی باشد می رسد وآنچه که رسیدنی نباشد نمی رسد چنانچه عبدالله ابن عباس(رض) روایت نموده که من در عقب رسول الله(ص) بالای مرکبی سوار بودم آنحضرت(ص) فرمودند: ای پسر آیا برای تو کلماتی را نیاموزم که خداوند(ج) ترا بخاطر آنها فائده برساند گفتم چرا نی ای رسول خدا؛ آنحضرت(ص) فرمودند:«إِحْفَظْ اللَّهَ يَحْفَظْكَ احْفَظْ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَكَ تَعَرَّفْ إِلَيْهِ فِي الرَّخَاءِ يَعْرِفْكَ فِي الشِّدَّةِ وَإِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلْ اللَّهَ وَإِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ قَدْ جَفَّ الْقَلَمُ بِمَا هُوَ كَائِنٌ فَلَوْ أَنَّ الْخَلْقَ كُلَّهُمْ جَمِيعًا أَرَادُوا أَنْ يَنْفَعُوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَكْتُبْهُ اللَّهُ عَلَيْكَ لَمْ يَقْدِرُوا عَلَيْهِ وَإِنْ أَرَادُوا أَنْ يَضُرُّوكَ بِشَيْءٍ لَمْ يَكْتُبْهُ اللَّهُ عَلَيْكَ لَمْ يَقْدِرُوا عَلَيْهِ وَاعْلَمْ أَنَّ فِي الصَّبْرِ عَلَى مَا تَكْرَهُ خَيْرًا كَثِيرًا وَأَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْكَرْبِ وَأَنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا».([24])
الله تعالی را حفاظت کن او ترا حفاظت می کند، و چون او تعالی(ج) را حفاظت کنی او را در پیش روی خود می یابی، او را در آسانی بشناس ترا در هنگام دشواری می شناسد و هر گاه سوال می کنی از الله تعالی سوال کن و هرگاه کمک می خواهی از الله تعالی کمک بخواه و به یقین قلم خشک شده است به آنچه که ثابت است و اگر همۀ مردم جمع شوند و بخواهند که برای تو فائدۀ برسانند نمی توانند مگر آنچه را که خداوند(ج) بر تو مقرر کرده است و اگر همۀ مردم جمع شوند و بخواهند که برای تو ضرری را برسانند نمی توانند مگر آنچه را که خداوند(ج) بر تو مقرر کرده باشد و بدان که صبر نمودن در برابر ناملائمات پاداش عظیمی دارد و کمک به همرای صبر می باشد چنانچه گشایش به همرای مصیبت ها است و به یقین که هر سختی را آسانی است.
همچنان خداوند(ج) فرموده است:«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَاإِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ».([25])
هيچ مصيبتى در زمين و در نفسهاى شما [به شما] نرسد مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است اين [كار] بر خدا آسان است.
انواع قضاء
قضاء بر دو نوع است: قضاء مبرم و قضاء معلق.
1- قضاء مبرم: آن قضاء است که معلق به سبب نبوده و بر گشت ندارد یعنی قضاء مبرم پروردگار رد نشده و فیصلۀ او تعالی(ج) به تعویق نمی افتد چنانچه ثوبان(رض) روایت نموده اینکه پیغمبر(ص) فرمودند: « إن ربيّ قال لي: يا محمد، إِذا قضيتُ قضاء فإنه لا يرد.([26]) به یقین که پروردگارم برایم گفت: ای محمد وقتی من حکمی را فیصله کنم هرگز واپس نمی گردد.
2- قضاء و قدر معلق به سبب یعنی معلق به دعا، صلۀ رحم و صدقه بوده مثلا خداوند(ج) مقدر کرده است که این بلاء از مریض به توسط دادن صدقه دفع می شود پس دفع بلاء؛ به دادن صدقه معلق شده است و صلۀ رحم سبب زیادت و طول عمر می شود؛ پس طول عمر به صلۀ رحم معلق شده است یعنی خداوند(ج) در ازل سبب و مسبب هر دو را مقدر و نوشته است؛ ابن قتیبه در این مورد گفته است کسیکه مرتکب گناه شود مستحق عقوبت می شود ولکن اگر صدقه بدهد آن عقوبت را از خود دفع کرده است.([27])
البته نظر ابن قتیبه مطابق احادیث ذیل می باشد که پیغمبر(ص) فرمودند:
1-«إن الصدقة لتطفئ غضب الرب وتدفع عن ميتة السوء».([28]) به یقین که صدقه غضب پروردگار را خاموش و مرگ سوء را دفع می کند.
2-« مَنْ أَحَبَّ أَنَّ يُبْسَطَ لَهُ فِى رِزْقِهِ وَيُنْسَأَ لَهُ فِى أَثَرِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ ». ([29]) کسیکه دوست دارد که در رزقش وسعت و در عمرش برکت یابد صله رحم را رعایت کند.
آثار ایمان به قَدَر
ایمان به قَدَر آثار بالغ و ثمرات نافع در حیات مؤمن دارد که بعضی از آنها قرار ذیل بیان می گردند:
1- ایمان به قَدَر از بزرگترین بواعثی است که انسان را به انجام دادن کار های بزرگ و سعی به آنچه که رضای الله تعالی را جلب می کند باعث می شود و برای انسان قوۀ ثبات، عزم راسخ و یقین کامل را می بخشد.([30])
2- ایمان به قدر طریق جدایی در بین توحید و شرک و وسیلۀ خلاصی از شرک می باشد چون مؤمن به قدر بر این باور است که همه جهان و جهانیان آفریدۀ خدای واحد و معبود لاشریک اند و کسیکه دارای چنین ایمانی نباشد او با خداوند(ج) اله و معبودان دیگری را شریک قرار داده است.([31])
3- ایمان به قدر وسیلۀ توحید و یکتا پرستی می گردد چون توحید و یکتا پرستی ثابت نمی شود مگر در اثر تعلق قلب به الله تعالی و کمال توکل بر او تعالی و عدم التفات به غیر او و نا امید بودن از همه مخلوق و قطع طمع در حصول نفع و دفع ضرر از ایشان و عقیده بر اینکه اگر همۀ مردم جمع شوند و بخواهند که برای شخص نفعی را برسانند رسانده نمی توانند مگر آنچه را که خداوند(ج) برایش نوشته است و اگر همۀ مردم جمع شوند و بخواهند که برای شخص ضرری را برسانند رسانده نمی توانند مگر آنچه را که خداوند(ج) برای آن شخص نوشته است.
بناءً کسیکه دارای چنین عقیدۀ کاملی باشد که هر چه را از خیر دنیا و آخرت آرزو دارد او خاص به دست الله(ج) است و از هر آن شری که در دنیا و آخرت از آن می هراسد به آن نمی رسد مگر فقط به اراده و مشیت الله تعالی(ج) در چنین حالتی تعلق قلبی اش به خداوند(ج) کامل می گردد و بر الله تعالی توکل نموده و فقط او تعالی (ج) را در عبادت، سوال کردن و کمک خواستن خاص می گرداند و این چیزها حاصل نمی شود مگر در نتیجۀ ایمان به قدر.([32])
4- ایمان به قدر اضطراب و پریشانی را دور می سازد یعنی هرگاه شخص چیزی را از دست بدهد و یا آسیبی به او
برسد، مضطرب و پریشان نمی شود چون وقوع همه حوادث را به قضاء و قدر الله تعالی(ج) محول نموده و فیصلۀ الله(ج) را در مورد خود قطعی می داند و بر آن صبر نموده و در برابر آن امید ثواب و پاداش می کند.([33])
چنانچه خداوند(ج) به این موضوع اشاره نموده و فرموده است:« مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِی كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ».([34])
هيچ مصيبتى در زمين و نه در نفسهاى شما [به شما] نرسد مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است اين [كار] بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد و خدا هيچ خود پسند فخر فروشى را دوست ندارد.
5- ایمان به قدر سبب خود شناسی شخص و حفاظت وی از کبر، غرور و برتری جویی می گردد چون طبیعتاً هرگاه برای انسان خیری برسد کبر و غرور می کند و هرگاه شر و مصیبتی برسد داد و فریاد کشیده و غمگین می شود مگر انسان مؤمن هرگاه برایش خیر و یا شری برسد نه کبر می کند و نه هم غمگین می شود بلکه می گوید آنچه واقع شده است مطابق به قدر و علم الله تعالی(ج) می باشد و بس.([35])
6- ایمان به قدر سبب بر انگیخته شدن شجاعت در مقابل سختی ها گردیده و عزم راسخ را به وجود می آورد بناءً شخص مؤمن در میدان جهاد ثابت قدم مانده و از مرگ نمی هراسد چون یقین دارد که اجل معین است و یک لحظه پس و یا پیش نمی شود.([36])
چنانچه خداوند(ج) فرموده است:« وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ».([37])
و براى هر امتى اجلى است پس چون اجل شان فرا رسد [نمىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و یا پيش کنند.
به همین منوال زمانیکه این عقیده در قلوب مؤمنین صدر اسلام راسخ گردید در جهاد ثابت قدم ماندند و بر ادامۀ آن تصمیم گرفتند با آنکه جهاد و مبارزه با دشمنانی که تعداد شان نسبت به مسلمانان خیلی زیاد تر و توانمندی شان نهایت افزون بود مشکل به نظر می رسید؛ مگر مؤمنان با تعداد کم و امکانات نا چیزی که در اختیار داشتند با توکل بر الله تعالی(ج) راه جهاد و مبارزه را در پیش گرفتند، چون ایشان یقین داشتند که برای بنده هیچ چیز دیگری بجز از آنچه که الله تعالی برایش مقدر کرده است نمی رسد.([38])
7- از آثار ایمان به قدر این است که شخص دعوت گر بسوی الله تعالی(ج) بطور واضح و علنی در برابر کافران وظالمان دعوت خود را ادامه داده و در تبلیغ دین الله تعالی(ج) از ملامت هیچ ملامت کنندۀ نمی هراسد بلکه برای مردم حقیقت ایمان را بیان نموده ومقتضیات آن را واضح می سازد، چنانچه مظاهر کفر و نفاق را بیان نموده و مردم را از آنها بر حذر می دارد، باطل و نا کار آمدی آن را کشف و افشاء نموده و سخن حق را در برابر ظالمان بیان می دارد و شخص مؤمن همۀ این ها را بر اساس ایمان راسخ و اعتماد و توکل کامل به الله(ج) انجام می دهد و در برابر هر نوع نا ملایماتی که در راه الله(ج) برایش می رسد صابر و شکیباء می باشد چون وی بر این عقیده است که آجال و ارزاق فقط به دست الله تعالی(ج) می باشد و بندگان هر چند یار و همکار داشته باشند مالک هیچ چیزی از آن ها نمی باشند.([39])
8- ایمان به قدر بسیاری امراضی را که دامنگیر جامعه است و در بین مؤمنان تخم کینه و دشمنی را می پاشد مانند: حسد، از بین می برد پس مؤمن بخاطری نعماتی که الله تعالی به دیگران داده است حسد نمی ورزد چون بر این باور است که خداوند(ج) آنها را برای شان داده و مقدار شان را تعیین نموده است و اگر بر دیگری حسد ورزد گویا که بر مقدورات الهی تعرض نموده است همچنان مؤمن برای انجام کارهای خیر، سعی می ورزد و آنچه را که برای خود می پسندد برای دیگران نیز می پسندد پس اگر به آنچه که دیگران رسیده اند او هم برسد ثنا و شکر الله تعالی را به جا می آورد و اگر به آنچه که دیگران رسیده اند وی نرسد صبر نموده و داد و فریاد نمی کشد و بر دیگران بخاطر آنچه که از فضل الله تعالی به آنان رسیده کینه نمی ورزد چون خداوند(ج) را تقسیم کنندۀ ارزاق می داند.([40])
البته غبطه از این حکم مستثنی است چون غبطه در دو مورد جائز می باشد؛ چنانچه از حضرت عبد الله ابن مسعود(رض) روایت است که پیغمبر(ص) فرمودند:« لاَحَسَدَ إِلاَّ فِي اثْنَتَيْنِ : رَجُلٌٍ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً ، فَسَلَّطَهُ عَلَى هَلَكَتِهِ فِي الْحَقِّ ، وَرَجُلٌٍ آتَاهُ اللَّهُ حِكْمَةً ، فَهُوَ يَقْضِي بِهَا وَيُعَلِّمُهَا».([41]) حسد [غبطه] نیست مگر در دو مورد: نخست در مورد شخصی که خداوند(ج) برایش مال و ثروت داده و بعد برایش توفیق مصرف آن را در راه حق داده است دوم شخصی که خداوند(ج) برایش علم و دانش داده و او مطابق به آن حکم نموده و به دیگران می آموزاند.
شرح: مراد از حسد در حدیث فوق الذکر غبطه می باشد و آن عبارت از این است که برای خود چیزی را بخواهد که دیگری دارد بدون آرزوی زوال آن شئ از همان شخص دارنده چون اگر زوال آن نعمت را از برادر مسلمان خود آرزو کند این حسد و نا جائز می باشد همچنان غبطه در امور عالیه و رفیع جایز و در امور خسیسه و پست جائز نمی باشد.
9- ایمان به قدر سبب راحتی و آرامش نفس می گردد چون شخص مؤمن به قدر می داند که همه اشیاء مطابق به قضاء و قدر الله تعالی(ج) صورت می گیرند و هر آنچه که برایش رسیدنی باشد خواه مخواه می رسد و آنچه که رسیدنی نباشد هر گز برایش نمی رسد لذا همیشه فکرش آرام و نفسش راحت می باشد.([42])
10- ایمان به قدر از بزرگترین عواملی است که سبب استقامت مؤمن می گردد به ویژه در معامله اش با دیگران هنگامی که کسی در مقابلش مرتکب گناهی شود و یا به او بدی کند یا نیکی اش را به بدی پاسخ دهد یا به عزت و آبروی وی تجاوز کند او را عفو می کند و در می گذرد؛ چون می داند که همان شئ مقدر بوده است این در حالی است که چنین اعمالی در برابر خودش صورت گرفته باشد و اما اگر چنین اعمالی در برابر الله(ج) صورت گرفته باشد در آن صورت عفو و تعلل به قَدَر را جایز نمی داند چون تعلل به قدر در مصیبت ها جایز و در عیب ها نا جایز نمی باشد.([43])
11- ایمان به قدر حقایق ایمان را در قلب مؤمن غرس می کند که در اثر آن فرد مؤمن همیشه از الله(ج) مدد می جوید و در ضمن اعتماد و توکل به الله تعالی(ج) از اسباب هم استفاده می کند [ که این استفاده از اسباب هم جزء تقدیر می باشد] و همیشه در نزد الله تعالی(ج) اظهار عجز و نیاز نموده و از او تعالی طالب ثبات و استقامت می شود و در ضمن سخاوت و نیکوئی به دیگران ایشان را مورد لطف و نوازش خویش قرار می دهد.([44])
12- ایمان به قدر سبب سد باب کجروی ها، خرافات و آزادی عقل از محدودۀ آنها می گردد چون مؤمن به قدر بر سخنان دجال ها، عراف ها و کاهنان اعتماد نمی کند و به آیندۀ خود بر طریق صحیح، جدیت کامل، عزم راسخ و سعی در عمل می نگرد.([45])
13- مؤمن به قدر همیشه به انجام دادن عملی سعی می کند که الله تعالی از وی راضی شود، چنانچه تواضع و فروتنی را اختیار نموده و از کبر و غرور دوری می گزیند و بر این باور است که اسباب در ایجاد مسببات جدا از ارادۀ الله و مستقل نیستند، و دایم از زندگی خود راضی بوده و با اطمئنان کامل، با صبر و ثبات و دور از قهر و خشم زندگی می کند؛ بر عکس کسی که به قدر ایمان ندارد به کبر گرفتار شده و بر این گمان است که آنچه را خداوند(ج) برایش از ملک، جاه و مال داده در نتیجۀ علم، عمل و مهارت خودش بوده است و چون به ملک و مالش آسیبی برسد زندگی اش تنگ و افسرده می گردد و گاهی هم و قوع چنین حوادثی منجر به مرگ اش می شود چون در برابر حوادث زیاد خشمگین شده و بی حوصله می گردد چنانچه امروز زیاد تر جوامع بشری به ویژه کشور های پیشرفته به این مرض مهلک گرفتار اند.([46])
14- ایمان به قدر انسان را در مقابل سختی ها و هراسها در ضمن کار گیری اسباب و وسایل، ثبات قلب و یقین کامل می بخشد.([47])
چنانچه پیغمبر(ص) فرمودند:« عَجَبًا لأَمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ خَيْرٌ وَلَيْسَ ذَاكَ لأَحَدٍ إِلاَّ لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ».([48]) شگفت آور است امر مؤمن که همه اش خیر است و این امتیاز جز به افراد مؤمن برای هیچ فرد دیگری داده نشده است چنانچه اگر به وی نفع و یا ضرری عارض گردد در مقابل نفع شکر و در مقابل ضرر صبر می کند و هر دو حالت به خیرش تمام می شود.
15- ایمان به قدر سبب اعتماد به الله تعالی(ج) در وقت فعل اسباب می گردد چون سبب و مسبب هر دو مطابق به قضاء و قدر الله تعالی می باشند.([49])
16- ایمان به قدر انسان را به عبادات صالحه و صفات حمیده مانند اخلاص، توکل، خوف، رجاء، حسن ظن، صبر، رضاء، شکر، تواضع، شجاعت، قناعت، مقابله با یأس، عزت نفس، همت عالی، ثبات، جدیت و میانه روی در خوشی و نا خوشی مزین می سازد و وی را از کبر، غرور، حسد، خرافات؛ سالم نگه داشته و برایش راحتی نفس و آرامش قلب را به و جود می آورد.([50])
17- شخص مؤمن به قدر همیشه از چیزی که او را گمراه می سازد در حذر است و از این می هراسد که در فرجام بد بخت نشود و این باور او را از کسالت و گوشه نشینی نجات داده و بر استقامت، کوشش دوام دار، زیادت کارهای نیک، ترک گناه و پرهیز از اشیاء هلاک کننده باعث می شود و قلب چنین اشخاصی به الله تعالی معلق بوده و به حضور الله تعالی دعا می کند، آرزو می برد، کمک می طلبد و از او تعالی استقامت بر حق و ثبات بر راه راست را سوال می کند.([51])
18- مؤمن به قدر از اسباب گمراهی و سوء خاتمه محفوظ می ماند چون ثمرۀ ایمان به قدر سعی دایمی، ثبات همیشگی، انجام دادن اعمال شایسته و ترک گناه و معاصی می باشد.([52])
انکار از قدر
کسیکه از قدر انکار نماید در حقیقت اصلی از اصول شریعت را ترک نموده و کافر شده است چنانچه بعض علماء سلف گفته اند: قدریه را با علم مناظره کنید اگر از علم انکار کردند کافر می باشند و اگر به علم اقرار کردند مخاصم هستند.([53])
ابن عمر(رض) در مورد منکرین قدر گفته است:«لَوْ كان لأحَدِهِمْ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَباً ثم أَنْفَقَهُ في سبيل الله مَا قَبِلَهُ الله مِنْهُ حَتّى يُؤْمِنَ بالْقَدَرِ».([54])
قسم است اگر برای یکی از ایشان به مانند کوه احد طلا باشد و آن را در راه خدا نفقه کند خداوند(ج) از او قبول نمی کند تا که به قدر ایمان نداشته باشد.
ابن قیم گفته است: کسیکه از قدر انکار نماید مؤمن و مسلمان نیست و خداوند(ج) عملش را قبول نمی کند چون در حقیقت کسیکه به قدر ایمان ندارد از دائرۀ توحید خارج و لباس شرک را پوشیده و خداوند(ج) را نشناخته و به او تعالی ایمان نیاورده است.([55])
بعضی علماء انکار از قدر را به دو بخش تقسیم نموده و گفته اند: انکار از قدر مراتبی دارد؛ بعضی آن کفر بوده و انسان را از دائره توحید بیرون می سازد یعنی در صورتیکه انسان از علم ازلی الله تعالی در مورد اشیاء انکار نماید، و یا از کتابت آن در لوح محفوظ انکار نماید کافر می شود و برخی آن کمتر از این بوده و در جملۀ بدعت محسوب شده و منافی کمال توحید است؛ و این در صورتی است که از عموم مشیت الله تعالی و یا عموم خلق و آفرینش انکار نماید.([56])
نتیجه
از توضیحات فوق به این نتیجه می رسیم که باور به قَدَر سبب ایمان کامل به الله تعالی(ج) و وسیلۀ حصول هدایت، قوت ایمان و افزایش صبر و حوصله برای بنده می گردد، چنانچه شخصی که به قدر ایمان داشته باشد به امتثال امر الله تعالی(ج) شتابیده و از مانهی الله اجتناب می ورزد و می کوشد تا افزون بر انجام دادن عبادات صالحه خود را به صفات حمیده مزین سازد و در ضمن اخلاص و توکل بر الله تعالی(ج) و شکر گذاری در برابر نعمات او به فضل و رحمت او امید وار و از قهر و خشم او در خوف و هراس باشد و به خاطر کسب رضای الله تعالی تواضع و فروتنی را پیشۀ خود ساخته و از کبر و غرور اجتناب ورزد و به اعتماد کامل در طرق مختلف خیر انفاق نموده و بر الله تعالی(ج) گمان نیک داشته باشد.
ایمان به قدر سبب زیادت شجاعت، جرئت، همت و غیرت گردیده؛ ترس، هراس، جبن و بزدلی را کاسته و توان مقابله با یأس، نا امیدی، عجز و کسالت را می افزاید چنانچه بودند کسانیکه با تعداد کم و امکانات ناچیز به خاطر اعلای کلمة الله و استقرار نظام عدالت الهی به صف جهاد شتافتند و جان شرین خویش را فدای این هدف و آرمان نموده اند.
ایمان به قَدَر سبب خفت مصیبت های نازله و مقدرات مؤلمه گردیده و برای انسان درس توکل، اعتماد، صبر و قناعت را می آموزاند.
ایمان به قدر انسان را بر یک روش خاص در خوشی و نا خوشی استقامت می بخشد چنانچه شخص مؤمن به قدر در وقت نعمت مغرور و در هنگام مصیبت مأیوس نمی شود چون بر این باور است که هر آنچه از نعمات برایش می رسد از جانب الله تعالی(ج) بوده و ارتباطی به ذکاوت و حسن تدبیر وی ندارد و نیز غم و مصیبت را آزمایشی از جانب الله تعالی و مطابق به تقدیر او تعالی(ج) دانسته و داد و فریاد ننموده و نا امید نمی شود بلکه به نیت اجر و ثواب صبر می کند و بدون شک که چنین ایمانی سبب رضا خاطر و آرامش قلب می گردد.
البته انجام دادن کارهای نیک و استفاده از اسباب ، و نیز بکار بردن عقل، ذکاوت و حسن تدبیر هم جزء تقدیر بوده و خارج از سیطرۀ آن نمی باشد به همین ملحوظ شریعت اسلامی ما را به تعقل، تفکر، تدبر، تذکیه نفوس و انجام دادن کارهای نیک و پسندیده مأمور گردانیده است.
البته ایمان به قدر مانع استفاده از اسباب نبوده بلکه جزء و اتمام کننده آن می باشد و این چیزی است که نصوص شرعی اعم از کتاب الله(ج) و سنت رسول الله(ص) ما را بدان مأمور گردانیده است بناء باید جهت نیل به اهداف مشروع مان در ضمن توکل علی الله تا حد ممکن از اسباب و وسایل استفاده نموده و بعدا منتظر نتیجه از جانب الله تعالی(ج) باشیم.
پیشنهاد ها
1- به وزارت محترم حج و اوقاف پیشنهاد می گردد تا موضوع ایمان به قضا و قَدَر و مشروعیت استفاده از اسباب را از طریق منابر و مساجد به سمع باشندگان جامعه برسانند.
2- به وزارت محترم معارف پیشنهاد می گردد تا موضوع قضا و قَدَر و استفاده از اسباب را در نصاب تعلیمی معارف بگنجانند تا جوانان و نوجوانان به این نکته متوجه شوند که با وجود آنکه همه اشیاء مطابق به تقدیر الهی صورت می گیرد نباید جهت رسیدن به هدف، سعی و کوشش بندگی را فراموش نمود.
3- به عموم باشندگان کشور پیشنهاد می گردد که در ضمن ایمان به قضا و قَدَر استفاده از اسباب را خارج از محدودۀ قضا و قَدَر ندانند بلکه استفاده از اسباب را بحیث وسیلۀ رسیدن به هدف انتخاب نمایند.
4- به مرکز عقیده و ثقافت اکادمی علوم افغانستان پیشنهاد می نمایم که یکی از دانشمندان مربوط خویش را به نوشتن رسالۀ علمی تحقیقی؛ سر محققی تحت عنوان قضا و قدر مؤظف نمایند تا پاسخ گویی سوالات وارده در این موضوع باشد.
فهرست منابع
-[5]محمد، البخاری، صحیح البخاری، ج6، الطبعة: الأولى، الناشر: دار طوق النجاة ، 1422هـ، ص 171.
-[6]أبو بكر، البيهقی، السنن الكبرى، ج10، الطبعة: الأولى، الناشر: مجلس دائرة المعارف النظامية الكائنة في الهند ببلدة حيدر آباد، 1344 هـ ، ص79.
-[7]وليد، السعيدان، إتحاف أهل الألباب بمعرفة التوحيد والعقيدة في سؤال وجواب، ج1، ص181، المکتبة الشامله اصدار الثالث.
[8]– همان مرجع ، ج1، ص 172.
[9]– آل الشيخ، صالح، إتحاف السائل بما في الطحاوية من مسائل، ج4، السعودية (…) ص15.
-[10]آل الشيخ، صالح، غایة المرید فی شرح کتاب التوحید، طبع: دارالسلام، سعودی، 1424هـ، ص293.
-[11] اللهيميد، سليمان، التوحيد كاملا ، ج1، مكتبة مشكاة، السعودية (…) ص322.
[12]– نخبة من العلماء، أصول الإيمان في ضوء الكتاب والسنة، ج1، الطبعة: الأولى: الناشر: وزارة الشؤون الإسلامية والاوقاف… السعودية، 1421هـ، ص332.
[15]– محمد…الحمد، القصيدة التائية في القدر، ج 1، ص36، المکتبة الشامله اصدار الثالث.
[16]-[الأعراف: 172].
-[17] عبد الله بن عبد الرحمن، اعتقاد أهل السنة ، ج7 ، ص3، المکتبة الشامله اصدار الثالث.
[18]-[الرحمن:29].
-[19] عبد الله، الجار الله، الإسلام والإيمان والإحسان، ج1، ص12، المکتبة الشامله اصدار الثالث .
-[21]عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطی، الدر المنثور، ج7، الناشر : دار الفكر – بيروت ، 1993، ص347.
-[22]ابن عجيبة، البحر المديد في تفسير القرآن المجيد، ج15،ص233، المکتبة الشامله اصدار الثالث
-[23] عبد الله، الجار الله، الإسلام والإيمان والإحسان، ج1، ص12، المکتبة الشامله اصدار الثالث .
-[24]أحمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد، ج5، الطبعة : الثانية، الناشر: مؤسسة الرسالة، 1420هـ، ص19.
-[26]مجدالدين بن محمد الجزري ابن الأثير، جامع الأصول في أحاديث الرسول، ج11، الطبعة : الأولى، الناشر : مكتبة الحلواني مطبعة الملاح – مكتبة دار البيان، ص316.
-[27]عبد العزيز بن عبد الله الراجحی، المختار في أصول السنة، ج1، ص377 المکتبة الشامله اصدار الثالث.
– [28]محمد بن عيسى الترمذی، سنن الترمذی، ج3، ناشر: دار إحياء التراث العربی، بيروت، ص20.
-[29]محمد بن إسماعيل الصحيح البخاری،ج8، الطبعة:الأولى، الناشر: دارطوق النجاة،1422هـ، ص5.
-[30]علی، الشحود، أركان الإيمان، ج1، المملكة العربية السعودية وزارة التعليم العالی الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة عمادة البحث العلمی، ص90 .
-[32] عبد الله ، الجربوع ، أثر الإيمان في تحصين الأمة الإسلامية ضد الأفكارالهدامة ، ج1، الطبعة الأولى، الناشر: عمادة البحث العلمی بالجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، 1423هـ، ص 243.
[34]-[ الحديد:22-23].
[35]– عبد العزيز، التوحيد للناشئة والمبتدئين، ج1، الطبعةالأولى، الناشر: وزارة الشئون الإسلامية… السعودية، تاريخ النشر: 1422هـ ص100.
[36] – أركان الإيمان، ج1، ص92.
[37] -[الأعراف:34].
[38] – التوحيد للناشئة والمبتدئين، ج1، ص100.
[39] – همان اثر و صفحه .
[40] – أركان الإيمان، ج1، ص92.
-[41] محمد بن يزيد أبو عبدالله القزوينی ، سنن ابن ماجه ، ج2، الناشر: دار الفكر – بيروت ، ص1407.
[42] – إتحاف أهل الألباب بمعرفة التوحيد والعقيدة في سؤال وجواب، ج1، ص210.
[43] – أركان الإيمان، ج1، ص92.
[44] – التوحيد للناشئة والمبتدئين، ج1، ص100.
[45] – إتحاف أهل الألباب بمعرفة التوحيد والعقيدة في سؤال وجواب، ج1، ص210.
[46] – أركان الإيمان، ج1، ص94.
[47] – همان اثر، ج1، ص111.
[48] – مسلم، القشيری، صحيح المسلم، ج8، دار الجيل بيروت،(…) ص227.
[49] – محمد الصالح، العثيمين، عقيدة أهل السنة والجماعة، ج 4، ص5، المکتبة الشامله اصدار الثالث.
[50] – أركان الإيمان، ج1، ص111.
[51] – همان اثر، ج1، ص93.
[52] – همان اثر، ج1، ص111.
[53] – همان اثر، جلد و صفحه.
[54] – أبو بكر، البيهقي، شعب الإيمان، ج1، الطبعة الأولى،الناشر: دار الكتب العلمية بيروت، 1410، ص201.
[55] – عبدالعزيز ، الراجحی، شرح العقيدة الطحاوية، ج1، ص161، المکتبة الشامله اصدار الثالث.
[56] – غایة المرید فی شرح کتاب التوحید، مکتبة دارالسلام، الریاض، ص293.
Responses