فداکاری صحابه رضی الله عنهم

عن يزيد التيمي قَالَ: كُنَّا عِنْدَ حُذَيْفَةَ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَوْ أَدْرَكْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَاتَلْتُ مَعَهُ وَأَبْلَيْتُ، فَقَالَ حُذَيْفَةُ: أَنْتَ كُنْتَ تَفْعَلُ ذَلِكَ؟ لَقَدْ رَأَيْتُنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَيْلَةَ الْأَحْزَابِ، وَأَخَذَتْنَا رِيحٌ شَدِيدَةٌ وَقُرٌّ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَلَا رَجُلٌ يَأْتِينِي بِخَبَرِ الْقَوْمِ جَعَلَهُ اللهُ مَعِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟» فَسَكَتْنَا فَلَمْ يُجِبْهُ مِنَّا أَحَدٌ، ثُمَّ قَالَ: «أَلَا رَجُلٌ يَأْتِينَا بِخَبَرِ الْقَوْمِ جَعَلَهُ اللهُ مَعِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟» فَسَكَتْنَا فَلَمْ يُجِبْهُ مِنَّا أَحَدٌ، ثُمَّ قَالَ: «أَلَا رَجُلٌ يَأْتِينَا بِخَبَرِ الْقَوْمِ جَعَلَهُ اللهُ مَعِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟»، فَسَكَتْنَا فَلَمْ يُجِبْهُ مِنَّا أَحَدٌ، فَقَالَ: «قُمْ يَا حُذَيْفَةُ، فَأْتِنَا بِخَبَرِ الْقَوْمِ»، فَلَمْ أَجِدْ بُدًّا إِذْ دَعَانِي بِاسْمِي أَنْ أَقُومَ، قَالَ: «اذْهَبْ فَأْتِنِي بِخَبَرِ الْقَوْمِ، وَلَا تَذْعَرْهُمْ عَلَيَّ»، فَلَمَّا وَلَّيْتُ مِنْ عِنْدِهِ جَعَلْتُ كَأَنَّمَا أَمْشِي فِي حَمَّامٍ حَتَّى أَتَيْتُهُمْ، فَرَأَيْتُ أَبَا سُفْيَانَ يَصْلِي ظَهْرَهُ بِالنَّارِ، فَوَضَعْتُ سَهْمًا فِي كَبِدِ الْقَوْسِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَرْمِيَهُ، فَذَكَرْتُ قَوْلَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَلَا تَذْعَرْهُمْ عَلَيَّ»، وَلَوْ رَمَيْتُهُ لَأَصَبْتُهُ فَرَجَعْتُ وَأَنَا أَمْشِي فِي مِثْلِ الْحَمَّامِ، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الْقَوْمِ، وَفَرَغْتُ قُرِرْتُ، فَأَلْبَسَنِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ فَضْلِ عَبَاءَةٍ كَانَتْ عَلَيْهِ يُصَلِّي فِيهَا، فَلَمْ أَزَلْ نَائِمًا حَتَّى أَصْبَحْتُ، فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَالَ: قُمْ يَا نَوْمَانُ.
تخریج حدیث: این روایت را مسلم (1788) و احمد (23334) و ابن حبان (7125) و محمد بن نصرالمروزی در کتاب تعظیم قدر الصلاة (215) آوردهاند.
یزید التیمی روایت میکند که نزد حذیفه بودیم. مردی گفت: اگر من رسولالله صلیاللهعلیهوسلم را درک کرده بودم، با او میجنگیدم و خود را در این راه میآزمودم. حذیفه گفت: آیا واقعاً چنین میکردی؟ ما شبی در احزاب با رسولالله صلیاللهعلیهوسلم بودیم و بادی شدید و سرمای سخت ما را فراگرفته بود. پیامبر فرمود: «آیا کسی هست که خبر قوم (دشمنان) را برای من بیاورد و خداوند او را در روز قیامت با من قرار دهد؟» سکوت کردیم و هیچکس پاسخ نداد. دوباره فرمود: «آیا کسی هست که خبر قوم را برای من بیاورد و خداوند او را در روز قیامت با من قرار دهد؟» باز هم سکوت کردیم. برای بار سوم فرمود: «آیا کسی هست که خبر قوم را برای من بیاورد و خداوند او را در روز قیامت با من قرار دهد؟» باز هم کسی پاسخ نداد. سپس فرمود: «ای حذیفه، برخیز و خبر قوم را برای من بیاور.»
نمیتوانستم نافرمانی کنم وقتی مرا به نام صدا زد. پیامبر فرمود: «برو و خبر قوم را برای من بیاور، اما آنها را علیه من تحریک نکن.» وقتی رفتم، احساس میکردم که در حمامی گرم قدم میزنم تا به آنها رسیدم. ابوسفیان را دیدم که پشت به آتش ایستاده بود. تیری در کمان گذاشتم و قصد داشتم او را هدف بگیرم، اما سخن رسولالله صلیاللهعلیهوسلم را به یاد آوردم که فرمود: «آنها را تحریک نکن.» اگر او را هدف میگرفتم، قطعاً میزدم، اما بازگشتم. هنگام بازگشت، همان حس گرما و آرامش را داشتم. وقتی نزد پیامبر بازگشتم و خبر قوم را به او دادم، احساس سرما کردم. پیامبر صلیاللهعلیهوسلم عبایی را که با آن نماز میخواند، بر من انداخت و مرا گرم کرد. تا صبح خوابیدم. صبح که شد، پیامبر فرمود: «ای خوابآلود، برخیز.»
شرح حدیث: این داستان نمونهای از فداکاریهای صحابه رسولالله صلیاللهعلیهوسلم و سختیهایی است که در راه خدا تحمل کردند تا کلمه توحید را بلند کنند و دین اسلام را یاری دهند. این روایت وفاداری، شجاعت، و هوشیاری آنان را نشان میدهد. داستان حذیفه بن یمان رضی الله عنه یادآور لطف و نصرت الهی است که هرکس در راه خدا قدم بردارد، با امداد و یاری الهی روبرو خواهد شد. این داستان همچنین رحمت و شفقت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم نسبت به یارانش را نشان میدهد که چگونه با مهربانی آنان را در سختیها آرامش میداد.
در ابتدای این روایت، درسی برای ماست که به سلف صالح بدگمان نباشیم و گمان نکنیم که فضایل را بدون زحمت به دست آوردهاند. بلکه آنان با جان و مال خویش برای اسلام فداکاری کردند. ما باید با تأسی به آنان، برای تقویت ایمان و عمل خود تلاش کنیم.
عبدالرشید ندوی
ترجمه: خیرالله محمدی
پاسخ ها